قصه های من و مامان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
مامان قصه ی کبوترهایی را برایم گفت که به جای پست، نامه رسانی می کردند. خیلی دوست داشتم یکی از این ها را داشتم تا مرتب برای بابای خوبم نامه ببرد، یک روز زنگ تفریح چشمم به کبوتری افتاد که پشت پنجره ی کلاس مان ایستاده بود و هی بغ بغو می کرد. پنجره را باز کردم تا ببیننم که آیا کارهای پست هم انجام می دهد یا نه، ولی او یک مرتبه پرید توی کلاس. البته اهل درس و مشق هم نبود برای همین هی می پرید این طرف هی آن طرف کلاس. بچه ها هم سر و صدا می کردند و دفتر و کتاب برایش پرت می کردند.