اینقدر تند نه سونکولولو!

اینقدر تند نه سونکولولو!

اینقدر تند نه سونکولولو!

نیکی دیلی و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

«شفرد»، صداهای زیادی را در یک لحظه می شنود. «اوزوتی» گریه می کند، «آدلاید» جیغ می زند، سگ آقای «موتیکی» پارس می کند و... . در این میان «گوگو»، مادربزرگ پیر شفرد، در حالی که به فکر سفری به مرکز شهر برای خرید است، می گوید، وای آن ماشین های دیوانه و چراغ های راهنما! شفرد با شنیدن صحبت های مادربزرگش متوجه می شود که باید به او کمک کند تا از پس شلوغی شهر بربیاید، اما در پایان روز، در فروشگاه یک غافلگیری شگفت انگیز منتظر اوست... .