قلقلی

قلقلی

قلقلی

ژانت نورالهی و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

کتاب مصور حاضر دربردارنده داستان های تخیلی برای گروه سنی «ب» است. در این داستان می خوانیم: آرش با پدرش به مغازه اسباب بازی رفت. چشمش به یک توپ زیبا قلقلی افتاد. پدرش توپ را برایش خرید. آرش توپ را محکم بغل کرده بود. وقتی به خانه رسیدند آرش مدت زیادی درحیاط با قلقلی بازی کرد. کمی بعد مادرش او را صدا زد.آرش به خانه رفت و قلقلی در حیاط تنها ماند. حوصله اش سر رفته بود. پس تصمیم گرفت کمی دوروبرش چرخی بزند.