سلام
من هنگام خریدن این کتاب نویسنده اش را هم ملاقات کردم و بعد از خواندن کتاب به دوستانم معرفی کردم و دادم بخوانند.
کتاب خیلی زیبایی بود و من واقعا عاشق این کتابم و معرفی می کنم.
          

            کتاب رشادت های یک زن بود
زنی که با اراده و اختیار خودش انتخاب کرد همسر یک رزمنده مجاهد باشه
و چقدر هم تو این راه سختی کشید
ولی کاش از روابط بین خودشون بیشتر می‌گفت
فقط در حد چند کلمه گاهی دیالوگ بین زن و شوهر رد و بدل می‌شد
کاش کمی از فضای عاطفی و عشقی ک این همسر رو پایبند این زندگی پر از سختی کرده بود حرف میزد
          

            کتاب تا ابد با تو می مانم خاطرات شفاهی بانو مریم مقدس، همسر سردار جانباز اکبر نجاتی است. کتابی بسیار روان و خوش خوان است. خانم مریم عرفانیان خیلی خوب و ساده، ماجرای عشق، علاقه، ایثار و صبر و استقامت خانم مریم مقدس را به ما نشان می‌دهد. هر چقدر از کتاب را می‌خواندم آتشی به قلبم میزد که همراه با ترس و دلهره بود. گاهی بغضی به اندازه ی یک نارنگی توی گلویم را آزار میداد و بعد اشک بی امان میبارید. این کتاب روایت یک عاشقانه ی واقعی است. داستان واقعی از لیلی و مجنونی که در دنیای ما زندگی میکردند و عشق و علاقه مانع بندگی شان نشد. زندگی واقعی شیر زنی که دوشادوش همسر بود و هیچ وقت در این راه خسته نشد و همیشه با توکل و امید زندگی کرد. هر چه از سختی های بانو مریم مقدس بگوییم کم است و ما هیچ وقت نمی‌توانیم شرایط آنها را درک کنیم.از خانم عرفانیان عزیز بسیار سپاسگزارم بابت کتاب فوق العاده ای که نوشتن و قطعا به خاطر تجربه ی زیستی ایشان در زمان جنگ روایت این کتاب را برای ما بسیار خواندنی کردند
          

            خاطرات مریم مقدس؛ همسر سردار جانباز اکبر نجاتی را در این کتاب می خوانید. روایتی عاشقانه و ماندگار از همراهی همسری دلسوز در هشت سال دفاع مقدس و حکایتی ماندگار از لیلی و مجنون قصه‌ها اما در زندگی واقعی است.
 «تا ابد با تو می مانم»ماحصل ساعت ها مصاحبه، هفته ها تأمل، ماه ها نوشتن و تدوین خاطرات مریم مقدس، توسط مریمی دیگر است.
مریم عرفانیان این کتاب را در ژانر ادبیات دفاع مقدس بر مبنای روابط درون خانوادگی به شکل خاطره نوشته است و به نوعی ادبیات شفاهی توسط نویسنده روایت می شود که زاویه اول شخص دارد.
این کتاب در 26 فصل و 247 صفحه زندگی شیرزنی را به تصویر می کشد که عشق دنیوی مانع بندگی اش نشد و با اشک و آه عزیزترین دلبستگی اش را رهسپار میدان نبرد کرد.
 در  پایان کتاب آلبوم عکس از آدم هایی که در داستان هستند  به جذابیت این کتاب اضافه کرده است. 

چند خط از کتاب:
مادر و خانم جان تازه به حیاط آمده بودند. مادر با دیدن رفتار غیر عادی و چهره رنگ پریده ام کنجکاو شد و پرسید:«چی تو دستته؟»
نمیتوانستم بگویم نامه اشتباه آمده و آن را پاره کنم؛ برای همین نامه را رو به رویش گرفتم:
- نمیدونم چرا این پسره از جبهه نامه داده.
خانم جان تا شنید اکبر نامه داده با دست پشت دست دیگرش زد:
- خاک عالم! چطور جرئت کرده نامه بده؟
مادر هم با صدایی کشدار گفت: باریکلااا...چه کارا... چشمم روشن... حالا کارتون به نامه نگاری رسیده!
...