بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

تنهایی الیزابت

تنهایی الیزابت

تنهایی الیزابت

ویلیام ترور و 2 نفر دیگر
3.7
8 نفر |
4 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

19

ویلیام ترور را نه می توان روان شناس خواند نه کارآگاه، اما می توان گفت که خصلت های هر دو را دارد. او در این رمان بستری شدن چهار زن را در بخش چهار اتاقه ی «بیمارستان زنانه ی لیدی اوگاستا هپتری» بهانه قرار می دهد تا در زندگی شان سرک بکشد و از بیم ها و شکست ها، رازها و کابوس هایشان بگوید. ترور عاشق شخصیت هایی است که جامعه به آنها پشت کرده، انها که نه به موفقیت دندان گیری دست یافته اند نه دیگر جوانی و زیبایی برگ برنده شان است. ترور در این رمان تصویری واضح و پر از جزئیات از زندگی در لندن دهه ی هفتاد میلادی ارائه می دهد

یادداشت‌های مرتبط به تنهایی الیزابت

تهایی الیز
            تهایی الیزابت
ویلیام ترور

وقتی داشتم آخرین بار از دفتر میومدم بیرون چهارتا کتاب از شهرزاد قرض گرفتم برای تابستان یکیش همین رمان بود.
یجورایی از حجم کتاب می ترسیدم ( حدود 600 صفحه جمع و جور )
آخرای تابستان بود که شروع کردم به خوندنش یا بهتر بگم آخرین روز تابستان.
رمانی در فضای انگلیس و لندن . داستان های آدم های مختلف و سرگذشت هاشون
پس زمینه ذهنم قبل از خوندن این کتاب فقط الیزابت و تنهایش بود ولی اصلا اینجور نشد .
چهار کاراکتر اصلی داستان زنانی بودند که داخل بیمارستانی بستری شدند و هر کدوم برای خودشون داستان هایی دارند که بشکل عجیب غریبی مثل چرخنده ها – برای من – رمان رو شیرین و دلپذیر کرده بود.
الیزابت : زنی که پس از 19 سال زندگی مشترک از مردی با شخصیت خاص و اذیت کننده برای الیزابت جدا شده و نتیجه این ازدواج سه فرزند دختر بود . یکی از مسائل ذهنی الیزابت جوانا دختر بزرگش بود که میلی به ادامه تحصیل نداشت و علاقه خودش رو کنار دوست پسر اش با روش خاصی می دید.
نمی خوام زیاد در مورد رمان و شخصیت هاش بنویسم که کلی خودش حرف داره از خانم سامسون گرفته و داستان های کلیسای پلاک نه تا لی لی که در انتظار بچه ایه ( سقط چند بارش این انتظار رو طولانی کرده ) و درگیری هاش با خانواده شوهرش بخصوص خانم دروکر ( مادر شوهر ای با ویژگی های اعصاب خرد کن ) هنری ، آقای مالونی ، کارکنان بیمارستان و .... 
برای من لذت رمان خوندن همینه که شخصیت هاشو کشف کنی و با داستان جلو بری.
در نهایت یکی از رمان هایی بود که تهش لبخند زدم . گفتم چقدر زیبا همه ی زشتی های دنیای آدم هارو کنار هم گذاشتی ( طلاق ، خودکشی ، بلاتکلیفی ، عشق های از دست رفته ، خانواده های فضول ، ، مشکلات مادرزادی ، افسردگی و .....) ولی در نهایت کار حسی بود که هستند کسانی که در این راه تاریک بهت کمک کنند و تو یجورایی باید ادامه بدی به این راه.
مهربانی های دوشیزه سامسون خیلی بدلم نشست ( یجورایی شخصیتشو تو خودم دیدم  )
به طور عجیبی رد شدن صفحه به صفحه رمان رو حس نمی کردم و داستان من رو بهمراه خودش می برد و نزدیک به 6 روز بیشتر طول نکشید . 
یجورایی دلنشین ترین کتاب از اون 4 تا کتاب قرضی.
این عکسو هم با اینکه کیفیت نداره خیلی دوست دارم ؛ نقاشی و کادو دوستداشتنی ، کتاب دوستداشتنی ، کافه دوستداشتنی