کتاب حاضر، به تطبیق زندگی شهدا با آیات و روایات پرداخته است. در این کتاب به طور مجزا به زندگی فردی، زندگی عبادی، زندگی خانوادگی، زندگی اجتماعی شهدا پرداخته شده است. در بخشی از این کتاب آمده است: «قرار بود دستش را عمل کنند. دکترها ازش قطع امید کرده بودند. می گفتند باید دستش قطع بشه. پدر و مادرش امّا راضی نبودند. خودش اصلا اهمیت نمی داد، فقط می خواست زودتر خوب بشه و برگرده جبهه، حالا با دست یا بدون دست. ایستاده به نماز، با اشک و آه وتنی لرزان. از خدا خواست تا زودتر راهی جبهه بشه، حین عمل؛ دکترها متعجب بودند. از چرک و عفونت های دستش خبری نبود.  معجزه شده بود.»