چتر کبود

چتر کبود

چتر کبود

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

از کودکی عاشق تماشای نمایش معرکه گیرها بودم. عاشق زنجیر پاره کردنشان، ما درآوردنشان، میمون رقصاندنشان، اسکناس غیب کردنشان و همه کارهای عجیب و محیرالعقولی که باعث می شد با چشم هایی از حدقه درآمده آن جلو در صف اول تماشاچی ها بشینم و تا لحظه ی آخر هنرنمایی شان را تماشا کنم. تماشای معرکه را با آن قد و قواره ی کوتاه و ریزه میزه هیچ گاه از روی شانه ی تماشاچی ها دوست نداشتم؛ این که یکی دست بگیرد و من پا در قلاب دست ها بگذارم و بالا بروم و لرزان و افتان صحنه ی مات و محو آن جلو را نگاه کنم. نه به هیچ وجه. هرطور بود خودم را از لای دست و پایشان می رساندم جلو و زانو به خاک صحنه می زدم و نمایش را صاف و شفاف و بی هیچ واسطه ای نگاه می کردم... الان هم همین طوری هستم. هرچی که می نویسم حاصل نگاه خودم است. حاصل زندگی خودم. شما که خبر ندارید. آخر من زندگی کرده ام. بدجوری هم زندگی کرده ام.