غربت خاطرات
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
"نازنین" و "مهدی" به شدت به یک دیگر علاقه مند می شوند. مهدی برادری با نام "مرتضی" دارد که بسیار شبیه اوست. پس از مدتی مهدی بر اثر سانحه ای می میرد و نازنین با شنیدن خبر مرگ او دچار افسردگی می شود. پدر نازنین اصرار دارد تا او با پسری با نام "سعید" ازدواج کند، نازنین بر خلاف میلش به این ازدواج تن می دهد، اما به همسرش اظهار بی علاقگی می کند. سعید که احساس می کند تحقیر شده تصمیم به انتقام می گیرد و پس از ازدواج شروع به اذیت و آزار نازنین می کند. تا این که پس از مدتی نازنین باردار می شود. چند ماه از بارداری او نگذشته که از روی تراس خانه به پایین پرت می شود، اما خود و فرزندش سالم می مانند. سعید که فرصت را برای جدایی از نازنین مناسب می بیند پس از به دنیا آمدن فرزندش او را با خود برده و نازنین را به طور غیابی طلاق می دهد. نازنین افسرده تر از گذشته می شود به طوری که پدر، از مرتضی برای نجات دخترش کمک می خواهد. نازنین با دیدن مرتضی به یاد مهدی می افتد و به تدریج بهبود می یابد. طی اتفاقاتی آن دو زندگی مشترک خویش را آغاز کرده و صاحب دو فرزند به نام های "نازیلا" و "مهدی" می شوند.