داستان حاضر، ماجرای دختری به نام «ترانه» است که برخلاف خواستة مادر، متولّد می شود. بعد از تولّد، مورد علاقة مادر و عمّه اش «زری» واقع می شود. او در دوران کودکی با اولین تجربة خود از مرگ عزیزان، مرگ همبازی اش «علی» و مرگ عمّه زری مواجه شده و احساسات غم انگیز آن ها را با تمام وجود حس می کند. بعد از سال ها، زمانی که جشن عروسی خود با مرد مورد علاقه اش «سیاوش» را می گیرد. پدر سیاوش بر اثر مشاجره با پدر ترانه، سکته کرده و فوت می کند، و عروسی به عزا تبدیل شده و رابطة خانوادة سیاوش و ترانه قطع می شود. سیاوش و خانواده، ترانه را مسئول مرگ پدر می دانند. خانوادة ترانه بالاجبار مهاجرت می کنند و در این زمان، پدر ترانه نیز فوت می کند و او برای چندمین بار با مرگ عزیزی روبه رو می شود. بر اثر سختی معیشت، آن ها دوباره به زادگاه خود بازمی گردند و این بار بر اثر اتفاقاتی سیاوش که نادم از رفتار گذشته است، به سوی ترانه بازگشته و زندگی جدیدی را با هم شروع می کنند.