بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بازگشت

بازگشت

بازگشت

گلی ترقی و 1 نفر دیگر
3.4
4 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

7

خواهم خواند

2

دوستانش اسم او را گذاشته بودند (زن پراکنده) چون هر تکه از وجودش به سوی کسی یا جایی می دوید: به سوی پسرهایش در آمریکا، شوهرش در تهران، خواهرش در کانادا، برادرش در آلمان، و دوستان نزدیکش پخش وپلا در اطراف و اکناف جهان خودش را با نگاه این آدم ها می شناخت. حس می کرد بدون این دیگران کم و کسر دارد، مثل نشانه ی خانه ای که اسم کوچه یا کد پستی اش پاک شده باشد تیزهوشی وحافظه ی آن وقت هایش را نداشت. اسم آدم ها، فیلم ها، و عنوان کتاب ها از یادش می رفت. مطمئن بود این فاموشی زودرس، این حواس پرتی و سرگشتگی، به خاطر زندگی در جایی ست که جای واقعی او نیست. باید برمی گشت اما... هزار باید و نباید و شاید به این (اما)، به این سه حرف کوچک، آویزان بود. اگر بر می‌گشت و می دید در شهر خودش هم غریبه است، اگر زبان دوستان قدیمی اش را نمی فهمید و می دید قبولش ندارند، اگر حرف هایی که پشت سر امیررضا می زدند حقیقت داشت؟ اگر اگر اگر ... ماه سیما جواب درستی برای این پرسش ها نداشت. ایستاده بود سر دو راهی، دو نیمه دودل. به اعتقاد من، تصویر روی جلد راهی است برای درک معنا و مفهوم داستان. تصویر روی جلد این کتاب اثری است از شاگال زنی را نشان می دهد که پاهایش از زمین کنده شده، معلق در هواست. مثل ماه سیما که همواره در عالم خیال و رویاست. اما انگشتش متصل به مردی ست که روی زمین ایستاده –مردی شبیه به امیررضا. مردی با کت سبز و لبخندی بزرگ می خواهد به ما بگوید خوشبخت است. اما نیست. ما از زندگی اش خبر داریم. نمی تواند فریبمان بدهد.

یادداشت‌های مرتبط به بازگشت