خلاصه رمانهای بزرگ جهان: دن کیشوت
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
1
خواندهام
2
خواهم خواند
1
نسخههای دیگر
توضیحات
داستان از یکی از روستاهای ولایت مانش شروع می شود. در این ولایت اصیل زاده ای به نام کیخانو زندگی می کرد و زندگی او بسیار ساده بود. نیزه و سپرش به دیوار خانه آویخته بود و اسب لاغری داشت. سنش به پنجاه می رسید. نوکری هم داشت که رسیدگی به امورات منزل، باغ و اصطبل را برعهده داشت. علاوه بر این برادرزاده اش به نام «ایزابل» با او زندگی می کرد. و کیخانو علاقة زیادی به شکار داشت. او در زمان بیکاری کتاب هایی دربارة قهرمانان می خواند بعد از مدتی او چنان شیفتة کتاب خواندن شد که قسمتی از زمین های خود را فروخت و کتابخانه اش را پر از کتاب کرد. کیخانو با خواندن کتاب ها، خود را در قالب شخصیت ها و قهرمانان داستان قرار می داد. او تصمیم گرفت از این قهرمانان سرمشق بگیرد و برای خیر و صلاح بشر اقدام کند. بنابراین شروع به تهیه و تدارک وسایل سفر کرد، شمشیرش را برداشت و اسم دن کیشوت را برای خود مناسب دید. برای اسبش اسم روسینانته را برگزید و در ذهنش، دختر روستایی هم ولایتی اش را به نامزدی خود انتخاب کرد و برای او هم اسم «دولسینئا» برگزید و سفر خود را آغاز کرد.