معرفی کتاب ハイキュー!! 45 [Haikyū!! 45] اثر Haruichi Furudate ハイキュー!! 45 [Haikyū!! 45] Haruichi Furudate و 1 نفر دیگر 5.0 1 نفر | 1 یادداشت جلد 45 خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 1 خواهم خواند 0 ناشر شابک 9784088824710 تعداد صفحات 224 تاریخ انتشار 1399/8/15 توضیحات それぞれに信念を背負い、培ってきた力全てを注ぎぶつかり合う選手達…! BJ対AD、遂に決着!! 日向は牛島の猛打を止められるのか、そして影山との対決の結末は!? バレー漫画の金字塔、ここに完結――!! یادداشتها محبوبترین جدیدترین Yasaman Tamjidi 1403/11/20 حاوی اسپویلر: هایکیو به ژاپنی همان والیبال است؛ هرچند خودشان از کلمهی والیبال هم استفاده میکنند. هایکیو برای من یکی از اولینها بود. اولین انیمهای که خودم بدون پیشنهاد هیچ کس دیگری انتخاب کردم تا ببینم و اولین انیمهای که تصمیم گرفتم مانگایش را هم بخوانم و اولین مانگایی که قبل از تمام شدن انیمهاش آن را تا آخر خواندم. و در واقع اولین مانگایی که آن را از آخرین قسمتی که در انیمه آمده بود تا جلد آخر خواندم و بسیار هم دوستش داشتم. هایکیو کمک کرد تا جنبههایی از خودم را که نمیدانستم آنجا هستند پیدا کنم. مثلا اینکه نمیدانستم انقدر به ژانر ورزشی علاقه دارم و از آن لذت میبرم. همین طور همیشه از این نگران بودم که چرا از خواندن کمیک لذت نمیبرم و تصور میکردم خواندن مانگا هم باید همانقدر برایم سخت باشد اما نبود. مانگا، شاید به خاطر گره خوردن نحوهی نقاشیاش با اولین خاطرات کودکیام یا شاید به دلیل سخت و پیچیده و رنگی نبودن تصاویرش، راست به چپ خوانده شدنش و یا شاید به این دلیل ساده که اول با تصاویر متحرک و صدادارش ارتباط برقرار کردم و بعد نقاشیهای روی کاغذش، به مراتب برایم راحتخوانتر از کمیک بود. و هایکیو به دلیل واقعگرایی بیش از اندازهاش بسیار دلنشین بود. هایکیو، درست است که تمام اغراقها و سر و صداها و طنز یک مانگا یا انیمهی معمولی را دارد، اما به شدت واقعگرایانه و بدون کوچکترین عنصر فانتزیای است که آن را از واقعیت دور کند. اما من میخواهم پا را از این هم فراتر بگذارم و بگویم، هایکیو واقعگراییای بیش از این حرفها دارد. ما گاهی به دنبال ادبیات و داستان میرویم تا پناهی برای رویاهای دستنیافتهمان پیدا کنیم. جایی برای پایانهای خوش و چیزهایی که خودمان به آنها نرسیدهایم. جایی که در آن مطمئنیم بالاخره جایی وجود دارد که موفقیت معنا میشوند و یا آدمهایی هستند که به هم برسند. اما هایکیو داستان شکست است. هایکیو داستان شکستهای پیاپیای است که هرکس با آنها مواجه میشود تا به بلندترین قلههای موفقیت دست پیدا کند. از اول داستان تا پایان جلد ۴۵ ما با نوجوانی مواجهایم که علیرغم قد کوتاهش دلش میخواهد یک والیبالیست حرفهای شود. رویایی که از نظر بیشتر جامعهی ورزشی با قدی که هیناتا دارد غیرممکن به نظر میرسد. او مایل است لقب «غول کوچک» (little giant) را -که بازیکنی در تیم کاراسونو سابقا به آن دست پیدا کرده بود- از آن خودش کند. این مجموعه داستان، روایت سختیهایی است که هیناتا در این راه میکشد تا بتواند یک بازیکن حرفهای شود. با این حال تا آخرین صفحات کتاب، هیناتا حتی یک بار هم به فینال بازیها نمیرسد. من تصور میکردم پس از اولین فصل شکست نویسنده امکان ندارد تلاشهای هیناتا را ندیده بگیرد و فکر میکردم صرفا آن شکست را آنجا قرار داده تا داستان واقعیتر به نظر برسد. اما پس از شکست در بازیهای اولیه و تلاش دوباره برای رفتن به مسابقات کشوری، در کمال شگفتی تیم هیناتا قبل از فینال در یک هشتم نهایی میبازد و هیناتا همچنان به قلهی موفقیت نمیرسد. در نهایت داستان اینجا قطع میشود و در جلدهای پایانی به زمان بزرگ شدن هیناتا میرود. من انتظار داشتم در نهایت بازی نهایی چیزی شبیه به مسابقات فینال المپیک باشد اما حتی آنجا هم ما صرفا شاهد یکی از پلههای ترقی هیناتا هستیم. و به نظرم این زیباترین مسیری است که نویسنده ترسیم کرده. مسیری که برای رسیدن به نقطهی اوج آن لازم است پله پله تلاش کرد و انتهایی برای آن وجود ندارد. چیزی که در بیشتر فیلمها و کتابها روی دور تند میگذرد و عظمت آن به این شکل به نمایش گذاشته نمیشود. در نهایت کتاب پایانی باز دارد. هیناتا همچنان راه درازی برای پیمودن دارد. اما لذتهای مانگا خواندن به همینجا ختم نمیشود. از تفاوتهای جالب دیگر مانگا با یک رمان معمولی این است که چون مانگاها به صورت هفتگی در مجلات چاپ میشوند جریانی ادامه دار هستند و نویسنده مرتب در حال بازخورد گرفتن و ارتقای کارش است. به همین ترتیب ارتباط نزدیکتری بین نویسنده و خوانندهی مانگا به نسبت سایر شکلهای رمان وجود دارد. اول هر مانگا، نویسندهی این مجموعه نکتهای از زندگی شخصیاش را به همراه یک تصویر قرار داده که باعث میشود فاصلهای که خواننده با خالق داستان حس میکند کمتر به نظر میرسد. و اغلب چیزهای بامزه و سادهای مثل این را نوشته که آن روز غذا چه خورده، چه گفتگوی عجیب و غریبی با فروشندهی یک مغازه داشته و برای کشیدن جلد جدید مانگا به چه مسافرتی مجبور شده برود. گاهی با خودم فکر میکنم این جزییات زندگی روزمرهی نویسندهی مانگا برایم حتی از خود مانگا هم جذابتر بود. علاوه بر همهی اینها، یکی از جذابیتهای بیبدیل مانگا، ارتباط تنگاتنگ تصویر و نوشته در آن است. ارتباطی که درک آن برای کسی مانند من که همیشه به خواندن متن خالص عادت کردهام سخت است. اما در نهایت بعد از مدتی چشمانم یاد گرفت روی تصاویر مکث کند و تلاش کند تا معنایی را که در آنها نهفته است درک کند. معنایی که فهمیدن آن برایم مثل رد شدن از روی کلمات راحت و روان نیست و نیاز به زمان دارد. به هرصورت، مانگا خواندن دنیای عجیبی است و تبدیل به یکی از سرگرمیهای جدید این روزهای من شده. اگر بخواهم با ظاهربین درونم هم به این ماجرا نگاه کنم، نگه داشتن یک مجموعهی مانگا که جلدهای یکدست با قطعهای زیبا دارد، به زیباشدن کتابخانه برای کسی که وسواس چیدن کتاب دارد بسیار کمک میکند. 0 0