شاخ؛ مجموعه داستان پیوسته

شاخ؛ مجموعه داستان پیوسته

شاخ؛ مجموعه داستان پیوسته

1.7
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

0

بی سیم چی آن طرف خطی ها بود. نامردها بی سیم چی زن داشتند. عوضش ما با عکس خواننده ها حال می کردیم. آن هم عکسی که توی شش تا سوراخ قایمش کرده بودیم. عربی بلد نبودیم ولی دختره خوب فارسی حرف می زد. صدای خوبی هم داشت. سیا می مرد برای صداش! یک ناز بامزه ای توی صداش بود که بیش تر به ایرانی ها می زد تا عرب ها کت وکلفت. تازه گاهی محض خنده لابه لای حرف هاش اصفهانی هم می پراند. مثلا عشوه می آمد برای ما خودش را لوس می کرد. برای من که نه، به هوای سیا. لب مرزی بود. خودش هم نمی دانست کجایی باید باشد؛ فقط خانه شان افتاده بود آن طرف مرز، همین. همین هم کافی بود که دشمن مان باشد. از متن کتاب

یادداشت‌های مرتبط به شاخ؛ مجموعه داستان پیوسته