رمان نوجوان، اما شاید برای نوجوان ها یا شاید بهتر باشد بگویم برای همه نوجوان ها مناسب نباشد. داستان دختری ۱۱ ساله که والدینش در آستانه جدایی هستند و تابستان امسالش را به خانه والدین پدرش می‌رود و برای اولین بار خانواده پدری اش را ملاقات می‌کند و پنجره جدیدی به زندگی اش باز می شود.
جدایی والدین فینلی شخصیت اصلی داستان و احساسات و تجربیاتی که او دارد و توصیفشان می‌کند، ممکن است برای نوجوانان نامناسب و سنگین باشد! چه چالش مشابه را گذرانده باشند و چه نگذرانده باشند.
سیر داستان، شخصیت ها، توصیف ها و پیام های کوچک شیرینش را دوست داشتم؛ روان و لطیف و ملموس بود و با وجود حجم نسبتا زیادش، برای من بسیار دوست داشتنی
فینلی هارت کوچولوی عزیز! دلم برات تنگ میشه و به این که کلی آدم تو زندگیت داری که بلدن خوب بغلت کنن حسودیم :)
          

            یک رمان نوجوان تمام عیار برای من این شکلی است.

رمان حرفی برای گفتن دارد
بلد است خیلی خوب قصه بگوید
قلم نویسنده مستحکم و روان است
شخصیت‌پردازی‌ها عالی است
جملات قشنگ کم ندارد.
با یک فضاسازی خیلی خوب طرفیم. فضاسازی‌ای که نقش مهمی را در پیشبرد داستان ایفا می‌کند.


قصه درباره دختر نوجوانی‌ست که پدر و مادرش می‌خواهند برای ادامه دادن زندگی‌شان در کنار هم تصمیم بگیرند، برای همین دختر را چند ماهی به خانه مادربزرگ و پدربزرگش می‌فرستند. پدربزرگ و مادربزرگی که اولین بار است آن‌ها را می‌بیند. چرا این ۱۳ سال همدیگر را ندیده‌اند؟ این سوال و کلی سوال دیگر معماهایی هستند که مدام در طول داستان به وجود می‌آیند. دخترک قصه ما، عاشق نوشتن و قصه پردازی‌ست. ما همزمان قصه زندگی او در خانه مادربزرگ و پدربزرگ و قصه‌ای که می‌نویسند را می‌خوانیم. قصه‌ها به هم پیوند می‌خورند و ما را به شگفتی وا می‌دارند. نویسنده مهارت خیلی خوبی در روایت این قصه‌ها دارد. استعاره‌های خوبی در قصه‌‌ای که فینلی مینویسد به کار برده شده که بازتابی از مسائلی‌است که در قصه زندگی‌اش وجود دارد. این کتاب برای نوجوانان بالای ۱۵ سال که اهل کتاب خواندن هستند مناسب است. برای سنین پایین‌تر ممکن است سنگین و سخت باشد.

خیلی خوشحالم که یک‌جور خوشبختی را خواندم. هزار تا قلب سبز برای ملکه‌ی اوروود.
          

            داستان فینلی، داستان والدینی که دارن طلاق میگیرن و نوه ای برای اولین باره خانواده پدریش رو میبینه و قصه های پنهان خانواده شاد و پولدار بود.
اما دغدغه های یک دختر نوجوون که وسط اون بلبشوی سن بلوغ درگیر چالشهای خانوادگیه و افسرده ست...خیلی خوب تو رو با نیروهای تاریک فینلی آشنا میکرد و شاید کمکی بود برای کسی که افسرده ست که از بقیه کمک بخواد و نزاره تنها توی تاریکی حبس بشه...
#و البته...چیزای نچسب هم داشت دیگه، مثل پدری که مدام نوشابه🤪 میخوره و تعادلش دست خودش نیست و اصلا بخش اصلی داستان به خاطر نوشابه خوردن عمه های فینلی و جناب بیلی بود😂😅
          

            ابتدای کتاب شک می‌کنید که آیا به عنوان یک بزرگسال کار درستی کردید که این کتاب رو دست گرفتید؟ چون احتمالا خوندن درباره خیال‌پردازی یک کودک ۱۱ ساله از یک جنگل پر از موجودات بی‌ربط به هم شما رو خوشحال نمی‌کنه
اما کم‌کم وقتی با ساده‌ترین متن نوجوان با توصیف دقیق افسردگی مواجه می‌شین از انتخابتون راضی خواهید بود
اینکه یک خانواده چطور برای به زور نگه داشتن آبرو و قشنگی‌های ظاهری می‌تونه عجیب و غریب رفتار کنه و به فرزندانش فشار بیاره
قطعا این مسائل برای یک بزرگسال در یک داستان نو نیستن اما به نظرم برای نوجوان‌ها به قشنگی تصویر شدن

بزرگ شدن یک کودک ۱۱ ساله با غم بزرگ بی‌دلیلی که اون رو زیر چندین پتو نگه میداره و کل روز انرژی هیچ کاری رو نداره واقعا من رو می‌شکنه، شاید چون من هم تجربه‌اش کردم و کسی جرئت نکرد اسم افسردگی رو روش بذاره و باهاش درست مواجه بشه