بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گریز

گریز

گریز

میخاییل بولگاکف و 1 نفر دیگر
3.7
3 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

4

نمایشنامهٔ «گریز» از بهترین نمونه‌های هنر نمایشنامه‌نویسی بولگاکوف است، هر چند که در زمان حیات او اجازهٔ اجرا بر روی صحنه را پیدا نکرد. محتوای اصلی این نمایشنامه، یکی از موضوعات مورد علاقهٔ بولگاکوف است: سرنوشت شخصیت‌هایی از روسیهٔ تزاری و ارتش سفید، که پس از به قدرت رسیدن بلشویک‌ها و پیروزی ارتش سرخ در جنگ داخلی ناگزیر به مهاجرت شدند «گریز» راوی ماجرای شکست ارتش سفید در آخرین تکیه‌گاه بزرگ این ارتش است: شبه‌جزیرهٔ کریمه و مناطق شمالی آن، یعنی تاوریای شمالی، جایی که باقی‌ماندهٔ قوای وفادار به ارتش تزاری به فرماندهی بارون پیوتر ورانگل، معروف به بارون سیاه‌پوش، می‌کوشیدند در برابر نیروهای ارتش سرخ، که هوادار حکومت نوپای شوروی بودند، مقاومت کنند.

یادداشت‌های مرتبط به گریز

            نمایشنامه‌هایی برای نخواندن؛
شرح یک شکستِ قریب‌الوقوع!

0- اولْ قدم آن است که مراتب قدردانی و چاکریِ خود را نثار فخر المترجمین، جهان‌سالار و ارباب قلم، آبتین گلکار نمایم.

1-این نمایشنامه ماجرای جنگ داخلی در روسیه در ابتدای قدرت‌گیری کمونیست‌ها را از زاویه دید سفیدها، تزاریست‌ها(شاید!)، نشان می‌دهد و در عمقِ این داستان شرح و بسط یک موقعیتِ "جنایات و مکافاتی" قرار دارد که خلودوف با آن درگیر است. 
روایت و شخصیت‌‌سازی های اثر به علت توانایی‌های قلم بولگاکف خوب است، ولی تنها خوب است و نویسنده مهمی مانند بولگاکف باید فراتر از "خوب" باشد. البته مشاهده یک اجرا از این نمایش خیلی چیزها را برایم روشن کرد و حالِ دلم را باز با یکی از نویسندگان مورد علاقه‌ام صاف کرد. 

زنده‌باد تئاتر! 

2- نمایش و تئاتر را باید دید؛ این واضح است. نمایشنامه را چی؟ ایضا فیلم‌نامه. آیا نمایشنامه‌هایی هست که خواندنی نباشند برای یک "کتاب‌خوان" و صرفا به درد کارگردان و بازیگرهای تئاتر بخورد؟ به نظرم بله و این اثر از بولگاکف همچین وضعیتی دارد.
تحقیقا هنگام مطالعه متن، اصلا و ابدا جهانش را درک نکردم. طنازانه بودن متن؟ هیچ طنز جذابی نداشت، برخلاف متن نمایشنامه‌های گوگول که خودِ متن حامل لحظات طنز است. سمپاتی و همدلی با شخصیت‌ها؟ شخصیت‌پردازی‌ها و روایت خیلی دور بودند از ظرافت‌های لازم برای القای حس هم‌دردی و هم‌فهمی با شخصیت‌ها.
اما وقتی از مخزن‌الاسرار همایونی، Google، استفاده کردم و سعی کردم چند اجرا از این نمایش را پیدا کنم و ببینم خیلی ماجرا فرق کرد. عجب میزان‌سن های جذابی می‌تواند داشته باشد این کتاب، نگاه‌ها، اکت‌های اندکی مبالغه‌آمیز(انتقال حس طنز)، وسط صحبت‌پریدن کاراکترها و هزار و یک المان نمایشی دیگه این اثر را نجات داد.
در نهایت، باشد که بدانیم و بدانم، هر نمایشنامه‌ای برای "خواندن" نیست و حتی نمایشنامه خواندنی را نیز در نهایت باید با مشاهده یک اجرا و بازیِ خوب از آن تکمیل کرد.
منطقیه دیگه برو رمان بخون وقتی میای سراغ نمایشنامه پیه این را بر تن مبارک بمال که این هنر تصویر مملوس دارد و خلاقیت‌های مجسم شده کارگردان و توانایی‌های اجرایی بازیگر جماعت نیز برایش اهمیت دارد.
البته برخی نمایشنامه‌ها مانند کارهای بیضائی یا "یک ماه در دهکده" از تورگنیف، خواندنی‌اند اما کلا هشدارِ "بپا داری نمایشنامه می‌خوانی" باید در گوشه ذهنمان طنین انداز باشد!

3- این مطالعه‌ام از بولگاکف داشت به یکی از عمیق‌ترین شکست‌های زندگیِ مطالعاتی‌ام تبدیل می‌شد که با لطف علامه گوگل، و پلتفرم اعتیادآور و دوست‌داشتنیِ یوتیوب نجات یافت.
وقتی یک مهندسِ نرم‌افزار و" منطق صفر و یکی"اش یک تجربه هنری را نجات می‌دهد!

4-هرچه‌قدر از زاویه داشتنم با دخالت‌های سیاست در آثار هنری بگویم حق مطلب ادا نمی‌شود و یک نماد بولد از این ستیز احمقانه‌ی گویی ابدی!، زیستِ بولگاکف در شوروی است. چقدر اسناد و مدارک توقیف این اثر در شوروی که گلکار به آخر کتاب افزوده شده بود جالب بود. خیلی حرف دارم که بزنم ولی پا بر یابوی چموش نفس اماره می‌گذارم و دندان بر جگر.