قصه ی سارا، مربای سیب و رودخانه

قصه ی سارا، مربای سیب و رودخانه

قصه ی سارا، مربای سیب و رودخانه

5.0
1 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

« سارا» تنها فردی است که در جنگل زندگی می کند. او روزی با نشستن روی یک قارچ بزرگ متوجة خزیدن ماری به سمت خود می شود. مار با مشاهدة سارا او را برای خوردن مربای سیب به مهمانی صدمین سالگرد تولدّ درخت سیب دعوت می کند. سپس آدرس درخت سیب را بر کف دست سارا می نویسد. فردای آن روز سارا بنا به دعوت مار راهی مکان استقرار درخت سیب می شود. امّا معلوم نمی شود که چه بر سرش می آید. برخی گفته اند سه نفر شکارچی در حالی که عینک دودی زده بودند سارا را به زور داخل یک کادیلاک سیاه انداخته و با خود به باغ سیب بردند. اما برخی دیگر گفته اند که سارا را روباه گیتاریست خوش تیپی گول زد. در همة روایت ها نقطة مشترکی وجود دارد و آن این که سارا سیب خورد. سرانجام نیز سارا پیشمان از سیبی که خورده خود را به داخل رودخانه انداخته و خودکشی می کند. کتاب حاضر به شیوه ای نمادین به نقل داستان سارا از زبان برخی حیوانات و درختان جنگل اختصاص یافته است.