پیردختر

پیردختر

پیردختر

2.0
1 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

5

خواهم خواند

0

همه کتابهای بالزاک در یک کتاب خلاصه می شود: کتاب زنده، تابناک و پرباری که لابه لای صفحات آن، تمامی تمدن معاصر ما، با حالت شگفت و دهشتناک غریبی که با واقعیت درآمیخته، در رفت و آمد، تکاپو و جنبش است، کتاب شگفت انگیزی که هرچند سراینده اش آن را کمدی نامیده، اما جای آن داشت تاریخ بنامدش، کتابی که در بردارنده همه شکل ها و سبک هاست، کتابی که فراتر از تاسیت به سونتون می رسد و بومارشه را پشت سر گذاشته و تا مرز رابله به پیش می تازد، کتابی که هم مشاهده است و هم تخیل... آقای دو بالزاک در میان بزرگترین ها، از پیشگامان، و در میان بهترین ها از والاترینان بود... نویسنده این اثر سترگ و شگفت بی آن که خود بداند، خواه بخواهد، خواه نخواهد، چه بپذیرد و چه نپذیرد، در هر حال از نژاد پرتوان نویسندگان انقلابی است... از سخنرانی ویکتور هوگو بر آرامگاه بالزاک

یادداشت‌های مرتبط به پیردختر

            .

پیردختر بیش از انکه اثری ادبی باشد، به درد درک تاریخ فرانسه از نزدیک می خورد. تاریخی که فرانسه جدید را ساخت و این فرانسه، قسمت عمده فرهنگ کشورهای جهان سوم را. بنابراین از نظر تقابلات نیروهای فعال تجدد شناخت خوبی به انسان می دهد و تصویر نسبتا جامعی می آفریند. هرچند این تصویر فرانسوی است (و مثلا ایرانی نیست) اما می تواند ذهنیت و مناسباتی که تجدد را در جهان (از جمله ایران) به خصوص در میان روشنفکران شکل داده، شناخت. این واقع بینی برای درک بلایی که هنوز گریبانگیر ماست (و البته به هزار صورت خود را می پوشاند)، کارآمد خواهد بود. دقیقا به خاطر همین ویژگی آثار بالزاک است که منتقدین مارکسیستی چون لوکاچ و گلدمن، اهمیت بسیار زیادی از منظر ساختاری به آثار او می دهند و نوشته هایش را ارج می نهند. 


سه بخش منتخب کتاب: 
زن‌ها غریزه ای دارند که به کمک آن حدس می‌زنند کدام مردها آن‌ها را تنها به این خاطر که دامن به تن می‌کنند دوست دارند و از بودن در کنار آن‌ها احساس خوشحالی می‌کنند و هرگز در فکر بهره‌جویی ابلهانه از ادب و خوش‌خدمتی خویش نزد زنان نیستند. زن‌ها در این مورد، شامه‌ای مانند سگ دارند که در میان جمع، یکراست به سوی شخصی می‌رود که حیوان‌ها را مقدس می‌شمارد. 


تشریح کنندگان شکیبای طبیعت بشری نیز امکان تکرار حقایقی را که تعلیم و تربیت‌ها، قوانین و نظام‌های فلسفی در برابرشان خرد می‌شوند، ندارند. باید بیشتر اوقات اذعان کنیم که محصور کردن احساسات بشری در چهارچوب ضابطه‌های یکسان، عمل بیهوده‌ای است؛ زیرا این احساسات نزد هر کسی با عواملی که خاص آن شخص است، در هم می‌آمیزد و نشان سیمای وی را به خود می‌گیرد. 



سرانجام جمهوری ناتوان بر اشرافیت چیره شد، آن هم در اوج بازگشت سلطنت. شکل بر محتوا چیره می شد، ماده، روح را شکست داده بود و قیام و شورشگری، سیاست پیشگی را از پا درآورده بودند.