در جلد دوم از مجموعة «تکنولوژی و اندیشه»، به بررسی انتقادی اندیشه های «کارل مارکس» در زمینة سرمایه و تکنولوژی، پرداخته شده است. در این مجلد، تلاش شده با تحلیل نظر مارکس، میدانی تحلیلی برای تبیین رویدادهای اجتماعی، براساس ظهور متغیر کار ارائه شود. واقعیت آن است، آنچه که در میان فرهنگ ها با عنوان تضاد کار و سرمایه یاد می شود، تضاد میان قطبی شدن قدرت و مبادلة آن است. این تضاد به ضرورت کاهش اختلاف میان سازمان های کار می افزاید به گونه ای که شتاب تغییر به ضرورت تساوی قدرت ها می انجامد. بنابراین، میدان قدرت همواره تحت تأثیر سه جزء اقتصاد، سیاست و فرهنگ انتقادی قرار می گیرد. مارکس در دورة خود توانسته بود رابطة تحلیلی اقتصاد با سیاست را کشف کند. با این حال به نظر می رسد جهان نیازمند متفکر سومی است که روابط هر سه قدرت را مورد تحلیل قرار دهد.