دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار)

دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار)

دیوان عارف قزوینی (مجموعه آثار)

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

1

خرید از کتابفروشی‌ها

ابوالقاسم عارف در حدود سال 1261 در قزوین متولد شد . پدر وی ملا های از وکلای دعاوی بود . دوره کودکی عارف به سبب نزاع دائی پدر و مادر در پریشانی گذشت . واندن و نوشتن فارسیو مقدمات عربی را در مکتب و خط را پیش سه نفر از خطاطان معروف قزوین و موسیقی را نزد حاجی صادق خرازی فرا گرفت .چون اواز خوشی داشت پدر او را نزد حسن واعظ سپرد تا در پای منبر او نوحه خوانی کند16 ساله بود که به تهران آمد و ماندنی شد پس از چندی با موثق الدوله آشنا شد و سبب ورود او به دربار گشت و تاجایی پیش رفت که مظفرالدین شاه دستور به احضار او صادر کرد . پس از حضور و خواندن یکی دو غزل ، شاه را خوش امد و به او خلعت داد و به ردیف فراشان شاه در آمد .خود عارف در این باره میگویدشنیدن این حرف برایم کمتر از صاعقه نبود دیدم عمام به آن ننگینی و شیخ بودن به آن بد نامی هزار بار شریفتر از کلاهی است که میخواهند بر سرم بگذارندچند سالی گذشت تا کم کم نغمه مشروطه از گوشه و کنار شنیده میشد . عارف از همان ابتدای جنبش آزادی به سوی مشروطه خواهان روی آورد و فریحه و استعداد نادر و چند انبه خود را وقف آزادی نمود یکی از معروف ترین آثار او در این زمان غزل پیام آزادی استپیام ، دوشم از پیر می فروشم آمد بنوش باده که ملتی به هوش آمدهزار پرده ز ایران درید ، استبداد هزار شکر که مشروطه پزده پوش امدز خاک پاک شهیدان را آزادی ببین که خون سیاوش چه سان به جوش امدبرای فتح جوانان جنگجو، جامی زدیم باده و فریاد نوش نوش آمدکسی که رو به سفارت پی امید رفت دهید مژده که لال و کر و خموش آمدموفقیت عارف مرهون تصنیف های اوست که بسیار ساده که شاعر هرکدام را به منظوری سیاسی سروده استسخن خود عارف در مورد تصنیف ها :اگر من خدمتی دگر به موسیقی و ادبیات ایران نکرده باشم وقتی تصنیف های وطنی ساختم که ایرانی از هر ده هزار یک نفرش نمیدانست وطن یعنی چهیکی از مزیت های تصنیف های عارف آن است که خود هم شاعر و موسیقیدان و هم خواننده بود و به تصنیف ها معنی و مفهوم ملی دادبسیاری از تصنیف های او از بین رفته . نمونه ای از تصنیف های عارف :گریه را به مستی بهانه کردم شکوه ها ز دست زمانه کردمآستین چو از چشم برگرفتم سیل خون به دامان روانه کردماز چه روی چون ارغنون ننالم از جفایت ای چرخ گردون ننالمچون نگریم از درد و چون ننالم دزد را چو محرم به خانه کردم دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چراهمچو چشم مستت جهان خراب است از چه روی ، روی تو در حجاب استرخ مپوش کاین دور، دور انتخاب است من ترا به خوبی نشانه کردم دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چراباغبان چه گویم به ما چه کرد کینه های دیرین برملا کرددست ما زدامان گل جدا کرد تا به شاخ گل آشنا کردم دالا خموشی چرا چو خم نجوشی چرا برون شد از پرده راز تو پرده پوشی چراپس از فتح تهران به دست ملیون و گشایش مجلس دوم ، به یاد اولین قربانیان راه آزادی تصنیفی ساخت که در آن روزها غوغا و شوری به پا ساخت و مدتها بر سر زبان مردم بوداز خون جوانان وطن لاله دمیده از مماتم سرو قدان ، سرو خمیدهدر سایه گل ، بلبل از این غصه خزیده گل نیز چو من در غمشان جامعه دریدهچه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخخوابند وکیلان و خرابند وزیران بردند به سرقت همه سیم و زر ایرانما را نگذارند به یک خانه ویران یارب بستان داد فقیران ز امیران چه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخاز اشک همه روی زمین زبر و زیر کن مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کنغیرت کن و اندیشه ایام بتر کن اندر جلو تیر عدو ، سینه سپر کنچه کجرفتاری ای چرخ گردون ، چه بدکرداری ای چرخ گردون ، سر کین داری ای چرخ نه دین داری ، نه آیین داری ای چرخبا آغاز جنگ جهانی اول ، جریانهای گوناگون سیاسی در ایران آغاز شد و حزب ها و انجمن های مختلف به روی کار آمدند . عارف نیز وارد عرصه شد و تابع جریانی شد که عتاصر ملی در آن بیشتر بودند و چون تجاوزات دولتهای همسایه به کشور بی طرف ایران بیشتر شد ناچار با مجاهدان ایرانی راه کشور عثمانی در پیش گرفت و مدتی در استانبول به سر برد و در سال 1299 به وطن بازگشتپس از آغاز قیام خراسان به دیدار کلنل محمد تقی خان پسیان رفت و امید به نجات کشور به دست این مرد وطن پرست داشت که آن نیز با شهادت کلنل این امید از بین رفت و هنگامی که خواستند سر کلنل را به بدن ملحق کرده بر روی توپ بگذارند این شعر را سروداین سر که نشان سر پرستی است امروز رها ز قید هستی استبا دیده عبرتش ببینید کاین عاقبت وطن پرستی استدر جایی نیز در غم مرگ کلنل چنین سرودگریه کن که گر سیل خون گری ، ثمر ندارد ناله ای که ناید ز نای دل ، اثر نداردهرکسی که نیست اهل دل ز دل خبر ندارد دل ز دست غم مفر ندارددیده غیر اشک تـــــــــــــــــــــــــر ندارد این محرم و صفر ندارد گر زنیم چاک جیب جان چه باکمرد جز هلاک چاره دگر ندارد زندگی دگر ثمر نداردچندی بعد عارف به همدان تبعید شد و بازمانده عر خود را در نقطه ایی دور افتاده از آن شهر با فقر به سر برد او در این دوره از زندگی خود از مردم گریزان بود و تنها زندگی میکردعارف در بهمن 1312 دیده از جهان فرو بست و او را در بقعه ابوعلی سینا به خاک سپردند