باب اسفنجی به دکتر می رود
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
یک روز صبح باب اسفنجی با حال بدی از خواب بیدار شد و به حلزون خانگی اش گفت: "آه اصلا حالم خوب نیست گری..." "هاپیچو..."وقتی باب اسفنجی عطسه کرد از تمام سوراخ های بدنش حباب های صورتی بیرون اومد. گری گفت: "میووو..."باب اسفنجی گفت: "احمق نباش گری. من سرما نخوردم."-از متن کتاب-