شهید عباس دوران به روایت همسر

شهید عباس دوران به روایت همسر

شهید عباس دوران به روایت همسر

5.0
1 نفر |
0 یادداشت
جلد 4

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

رنگ سفید بدنه‌اش به آدم آرامش می‌دهد و بعد که سوار می‌شوی یک صدا از پشت بلندگو برایت سفر خوشی را آرزو می‌کند، ولی هواپیمای او زمخت بود. ابهت داشت اما آرامش نمی‎‌داد. پرسید «نمیترسی عباس؟» خندید و گفت «مگر می‌شود آدم از چیزی که دوست دارد بترسد.» و او حسودیش شد. به آن هواپیمای بزرگ بی‌ریخت حسودیش شد. یاد حرف پدرش افتاد. خواست بگوید «بیا از این شغل دست بردار. برو بازار حجره بگیر، بچسب به کار» اما نگفت. آن جواب قدیمی یادش بود «من مرد آسمانم. روی زمین بلد نیستم کاری بکنم.»

لیست‌های مرتبط به شهید عباس دوران به روایت همسر