بووار و پکوشه
این داستان، در اصل انتقادی است بر فخر فروشی روشنفکرانه و یاوه گویی های خودپسندی برخی دانشمندان، "بووار و پکوشه که فلوبر آنان را "خرخاکی" های خود می نامد، نمونه ی زیبا و بارزی از پیوند مودت دو دوست است که بر حسب اتفاق به هم برمی خورند و به لحاظ شباهت های واقعی که بین خود می بینند ـ هر چند از منظر ما مضحک و مسخره می نماید ـ این مودت شکل می گیرد. ثروتی غیرمنتظره به این دو دوست نسخه بردار اجازه می دهد رویای خود را تحقق بخشند: سکنی گزیدن در روستا و خرید ملکی برای خود و آباد کردن آن به دست خودشان. اما در انتظار آنان فقط ناکامی در پی ناکامی است. دو دوست به منظور پی بردن به دلایل ناکامی خود، در کمال سادگی و معصومیت اوقات خود را صرف مکالمه و شناخت تمامی رشته های علوم می کنند که به این مطالعات باید ادبیات، سیاست، جادوگری، فلسفه، مذهب، تعلیم و تربیت و حتی تجربه ی عشق را افزود".