وقتی صدا را مرتکب شدم (مجموعه شعر)
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
وقتی صدا را مرتکب شدم دومین سرآیشی است از میثم ریاحی که در سال 1393 از جانب انتشارات نگاه تهران به ترآوش تصویر رسیده و در اختیار ایل ادب و هنر قرار گرفته است . این اثر حاوی سرایش هایی کوتاه (مینی مالیزم) که از صنعت پیرنگ بهره می جویند و سرودهایی بلند ( ماکسی مالیزم) که با تشبث به پارادایم های ادبی امروزند، شمایلی بارور گون به خود گرفته است. مجموعه از نام آوردهایی به شرح: و تنم کلمه (شامل 5 شعر) قدیمی های حالای ماه (شامل 9 شعر) سراب (شامل 4 شعر) ما: ما: هوا (شامل 23 شعر) مثل بادبادک ها در ظلمت میوه و پهلوهای معلق تو (شامل 3 شعر) و شرح انتهایی شکسته… (شامل 5 شعر) تشکیل شده است. طرح روی جلد مجموعه، سهل و ساده است و طراح با آفرینش نوعی هم آوایی به دنبال تبدیل تصویری جنگ آسا برای مجموعه کوشیده است. این هم آوایی با گزینش سه رنگ هارمونی محور (سفید، سیاه و قهوه ای کم رنگ) برجسته می شود که زمینه ی این رنگ ها، رنگ سفید است. طراح در این اثر اغلب به دنبال نظام مند کردن لباسیسم ظاهر طرح بوده و از لباسیسم باطن طرح چیزی را به دایره ی معنا نمی آورد. علت این فرآیند که در طرح روی جلد اتفاق می افتد، در زوایایی به بستر زیست بوم شاعر و مؤلفه ها و نشانه های ناتورالیستی موجود در خلق و خوی شاعر مرتبط می شود. روی جلد مجموعه با ظهر (پشت) جلد مجموعه هیچ گونه سنخیت معنایی را ایجاد نمی کند و اگرچه از این نگاه رویکرد معنایی و آیدتیک در موضوع و محتوا بسیار مهم است و همیشه در نگاه این قلم به آثار شعرا گوش زد شده، ولی شاعر با خودآگاهی از این مقوله دست به تفاوت نویسی زده که طبعاً این روش مخاطبین خاص خود را می طلبد. لباس ظاهر روی جلد کتاب با لباس ظاهر پشت جلد کاملاً یکی است و تنها تفاوت لباس باطن طرح روی جلد در انتخاب شعری است کوتاه که در پشت جلد لحاظ شده و دارای جان مایه و زیر لایه هایی عاشقانه و در ابعادی اجتماعی است. شاعر در این اثر زیر تأثیر سه نوع پارادایگم (paradigm) می باشد. این پارادایگم ها به سه زیرشاخه تقسیم می شوند و این زیرشاخه ها عبارتند از: بومی، ملی و جهانی. واژه ی پارادایم که واژه ای افلاطونی است ابتدا در قرن پانزدهم به معنی الگو، مدل و نمونه اعمال شد، اما در دهه ی 1960 تامس کوهن دست به انقلابی فکری زد و این واژه را به معنی یک تفکر در هر انقلاب علمی به کار بست. پارادایم از کلمه ی یونانی پارادایگما اقتباس شده و امروزه به معنای یک جهان بینی و نظریه کلی است. بنابراین با التفات از تعاریفی که از پارادایم شد، اغلب شعرای دهه ی 80 و 90 زیر تأثیر پارادایم جهانی هستند. این انقلاب ادبی که با بهره گیری از المان های ادبیات اروپا به سردمداری فرانسه و امریکای لاتین آغاز شده، مفاهمه ای فراگیر را در ذهن طیف ادبی کشورهای متمدن ایجاد نموده و می توان گفت نوعی عقلانیت ادبی و به اصطلاح امروزه جهان شمول و یا جهان وطن را در کشورهای در حال گذار آفریده است. بنابراین خالق این اثر در 6 بخش مجموعه زیر تأثیر پارادایم ادبی جهان است اما باتوجه به نگاه ناتورالیستی شاعر که از این نگاه از طبیعت بکر و زیبای شمال بهره می جوید، می توان ابراز نمود که در هر بخشی شاعر سهمی از پارادایم بومی و ملی را که البته همان جهان بینی بومی و ملی بوده، به خود اختصاص داده است. رویکرد شاعر در این اثر از رویکردی نظرمحور و منظرمحور بارور می شود. این نگاه معرفت شناسانه که توام با زیباشناختی در شعر کلاف خورده، سعی بر آن دارد تا که شعر شاعر را از حیث زیباشناسی تقویت و بالنده کند، ولی شاعر در این همگامی با نظر و منظر گاهی بی همگام است و گهی هم همگام. مهم ترین فاکتور شاعر در همگامی با این رویکرد که ذکر آن رفت، تطبیق زبان با طبیعت و توازن طبیعت با زبان شعر است. به ساده بیان می توان پنداشت که شاعر با متأثر شدن از زیست محیط خود که به صورت خودآگاه و ناخودآگاه نضج گرفته، با پراکسیس نظر و منظر هم آوا می شود. بی همگامی شاعر با این دو رویکرد که لازم و ملزوم یکدیگرند این است که سرآینده در اغلب سروده هایش از پارادایم بومی و ملی استفاده نمی کند و همین گریزهای نابهنگام زبان شعر را به دنیایی دیگر پرتاب می کنند که این دنیا همان دنیای ذهنی است. لذا گشتاوردهای ذهنی شاعر که به تاسی از پارادایم جهانی شکل می گیرند، نوعی نظر و منظر ذهنیت گرا را خلق می کنند و این مسبب، سببی است که شعر شاعر را از دنیای رآلیسم و شاخک فرارونده ی این مکتب که رآلیسم جادویی است به دور می سازد. بنابراین شکل گیری رویکرد نظر و منظر چه در دنیای عینی باشد و چه ذهنی مهم است اما مهم تر این که شاعر بتواند با فکر آوردهایی که در این دو دنیا خلق می کند، قدرت و جنبه ی جامعه پذیری و فرهنگ پذیری زبان را در جامعه تقویت و بالنده سازد. زبان شاعر در آفریده ی خود، بیان محور است و پی آمدهای این زبان مبین. این مبین سرایی ها که از گویه هایی تازه نشات می گیرند گاهی زبان شاعر را دچار تغییر می کنند و گاهی هم زبان شاعر دچار ایستارهایی غیر پویاست. ولی تحول و تطور در زبان شاعر به ندرت شکل می گیرد چه این که محوریت و دایره ی فهم شعر امروز به تاسی از ایدئولوژی های ادبی دیروزند و این مشکل فراگیر پی آمدهایش مسببی را به نام فرهنگ ایدئولوگ آفریده است. با این روی شاعر درآفریده ی خود سبک مند است و شاخک های متفاوتی را برای درخت سبک خود ایجاد می کند و در بیان ساختاری و بیان محتوایی شعر نیز موفق نشان داده و این کنار آمد باعث شده تا که زبان ساختاری نیز در شعر رونق و نمایان گردد، اما شاعر تا نیل به زبان محتوایی فاصله دارد.