بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

قصه های الکی پلکی 1

قصه های الکی پلکی 1

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

1

ته دریا،ننه هشت پا نشسته بود،قلیان میکشید. دودهای قلیانش دود نبودند،ماهی بودند.ماهی نبودند،کفترای چاهی بودند. تو آسمان چرخ می زدند و می افتادند ته چاه،خری که خر نبود،گفت:«میخواهم از ته چاه ماهی بگیرم.»گفتند:«بگیر!» خره پالانش را برداشت،پهن کرد کف چاه.یک عالمه کفتر ماهی گرفت.