روزگاران: کتاب پرستاران
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
توضیحات
پرستاران هر چند اسلحه نداشتند و نجنگیدند، خاطراتی از جنگ دارند که گاه به خاطرات جنگ پهلو می زند. در یکی از این خاطرات آمده است، «شور و حالی داشتم که نگو. فقط می خواستم تا آن جا که می شود یک نفر بیش تر زنده بماند. دیگر مهم نبود. هر مجروحی را که شهید می شد فوری بغل می زدیم و می بردیم سردخانه. دکتر و پرستار و رئیس بیمارستان نداشت. همه همین جوری بودند؛ این مجموعه حاوی صد خاطره از این دست است.