کابوس های یک پیرمرد بازنشسته ی خائن ترسو
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
1
توضیحات
محسن : شر بپا نکن مرضی ، این وسط مامان بدبخت پس می افته ، اینا جفتشون به اندازه ی کافی سر قضیه ی مرتضی داغون هستن. مرضیه : کی ؟ بابا؟ غصه اولادشو بخوره ؟ عمرن ! بابای ما از سنگه ، آره حالش خراب هست ولی غمباد بازنشستگیشه، حالا که چپیده تو خونه فهمیده چه گهی زده به زندگی همه مون ، حالا فهمیده ته کارای سیاسی تو این مملکت از هر نوعش باخته ، حالا فهمیده دود اون همه کار ، رفته تو چش زن و بچه اش ، ولی دیگه خیلی دیره ، موقعی باید می فهمید که کله اش پر باد بود و حنجره اش رو جر می داد واسه خوبختی ملت...