مدرسه ریاضت
خوانندهی عزیز، اگر انتظار دارید داستانی را دربارهی نوجوانهایی شاد و خوشبخت در یک مدرسهی شبانهروزی بخوانید، جای دیگری دنبال آن بگردید. ویولت، کلاوس و سانی بودلر، بچههایی باهوش و مبتکر هستند و شما هم احتمالا توقع دارید که آنها در مدرسه، کاملا موفق باشند؛ بههیچ وجه. مدرسه هم به برگی دیگر از کتاب بدبختیهای بودلر تبدیل شد. حقیقت باید گفته شود. در فصلهای این کتاب دردناک، بچهها با خرچنگهای تیزچنگال، تنبیههای سختگیرانه، قارچهای چکه کن، امتحانهای جامع، کنسرتهای ویولن، د. ر. د و سیستم اندازه گیری متریک رو به رو میشوند. این مسئولیت خطیر بر دوش من است که تمام شب را برای تحقیق و نوشتن زندگی نامهی سه نوجوان بی یار و یاور، بیدار بمانم، ولی برای شما شاید یک خواب آسوده مناسبتر باشد. در اینصورت، احتمالا باید کتاب دیگری را دست بگیرید.