تا موسم باران

تا موسم باران

تا موسم باران

داینا جفرپز و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

ناشر
نفیر
شابک
9786009692064
تعداد صفحات
408
تاریخ انتشار
1396/7/24

توضیحات

        
حدودا بیست یارد آن ­طرف­ تر،مردی روحانی کنار توده­ی هیزم ایستاده بود و
ظرف بزرگی از عود را درهوا می­چرخاند؛دیگری زنگی را به صدا در می­آورد؛
و دو مرد از داخل کوزه­های سفالی روی کنده­های چوب نفت می­ریختند.بعد
صدای ضجه­های گوش خراشی به گوش رسید و همه­­ی چشم­ها به پیکرریز نقش
زنی دوخته شد که روی هیزم­ها بر زمین کشیده می­شد.
ناگهان آتش با صدای ترق ترق کوچکی شعله ور شد و زبانه­های رنگارنگش ا را
از همه سو احاطه کرد.زن تلاش کرد خودش را ازمیان شعله ها خارج کند.مدام
جیغ می­کشید و شیون می­کرد.گروهی از مردان به همراه پیرزنی سپید­مو
دورتادور هیزم­ها ایستادند و زن را با سیخ­های بلندی دوباره به مرکز آتش هل 
دادند و روی نعش طاق بازی که در پارچه­ی سفیدی پیچیده شده بود انداختند.
زن جوان کماکان در تلاش بود خودش را از میان شعله­ها خلاص کند،ولی مردی
شمشیری کشید تا به او ضربه­ای بزند.درسمت دیگر،جمعیتی بی­صدا در حال تماشا
بود.دیگر کار از کار گذشته بود.در همان لحظه شعله های زرد­رنگ به پاهای زن
رسید و دامنش آتش گرفت،و بعد هم شال و موهایش،ضجه های درمانده­ی زن
به هوا رفت.اکبر بی رحمی از درد سیاه به آسمان بلند شد و به همراهش بوی تند
گوشت سوخته.باد شدت گرفت و شعله­ها،چرخان و رقصان،ضجه­های زن را تا
آبی آسمان بالا بردند.