قصه های سرزمین دوست داشتنی
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
3
خواهم خواند
1
نسخههای دیگر
توضیحات
وقتی مالوی برگشت پشت میزش در واشنگتن رفت سراغ پرونده هایی که آن ها را به خاطر مرگ پسر در رزگاردن گذاشته بود کنار.یکی از آن ها کیفر خواست امکان باج گیری بود.واقعا سوژه ای داغ اما همین که نشست فکرش هزار راه رفت. دفترش اتاقکی با پارتیشن شیشه ای بود مشرف به دفتر مرکزی بود و میزهای ردیف شده داشت جایی که منشی ها و آن ها که جایگاهی پایین تر از بازرس داشتند سرکارشان بودند. وقتی تلفن ها زنگ می زدند انرژی می گرفت آدم هایی بودند که تروفرز می رفتند دنبال کارشان اما نمی توانست جلو این احساسش را بگیرد که دارد یک اتاق پر بچه نگاه می کند مطمئنا آن جا هر کسی دست کم بیست سال از او جوان تر بود لاغرتر و پر انرژی تر.
یادداشتها