سرگذشت بیژن و منیژه

سرگذشت بیژن و منیژه

سرگذشت بیژن و منیژه

بابک قراگزلو و 1 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

0

خواهم خواند

0

"بیژن"، پهلوان دلیر ایرانی، با اجازه ی کی خسرو، برای کشتن گرازهای مهاجم، راهی سرزمین ارمنستان شده و در آن منطقه با ملاقات "منیژه"، دختر افراسیاب تورانی ، دل به وی می بازد. دختر جوان نیز که علاقه ی بسیاری در خود نسبت به پهلوان احساس می کند با شگردی وی را خواب کرده و به سراپرده ی خویش منتقل می کند. پس از بیدار شدن بیژن، درحالی که همه چیز برایش مبهم است "گریسوز" او را به جرم جاسوسی و خیانت به شاه دستگیر کرده و با دستور افراسیاب، درون چاهی عمیق در بیابان می اندازد. پس از آن منیژه نیز، که به ناپاکی متهم شده، از سوی پدر رانده می شود و بر سر همان چاه مسکن کرده، روز و شب را با گریه به حال بیژن جوان و نیک کردار می گذراند. از آن سو، در ایران زمین چون پهلوان دلیر، خبری نمی شود، پدربزرگ وی، رستم، در هیات بازرگانان و با عده ای راهی توران زمین می شود. وی با یافتن منیژه و شنیدن داستان، بیژن را از چاه رهانده و پیشاپیش، منیژه را با چند دلاور به سوی ایران، روانه می کند. چندی بعد رستم نیز به همراه بیژن و دیگر یاران راه ایران را پیش گرفته و با استقبال گرمی که از آنان می شود، رو سوی دربار کی خسرو می کنند و در همان جا بیژن و منیژه زندگی مشترک خود را با خوشی و شادمانی آغاز می نمایند.