رویایی که من داشتم
سوز سرد پاییز به صورتم می خورد و بدنم رو به لرزه می انداخت. بغض غریبی تو گلو داشتم. جلوی در خونه وایساده بودم. دلم نمی خواست برم تو. هر رهگذری که از کنارم رد می شد، وانمود می کرد که دارم زنگ می زنم... .
سوز سرد پاییز به صورتم می خورد و بدنم رو به لرزه می انداخت. بغض غریبی تو گلو داشتم. جلوی در خونه وایساده بودم. دلم نمی خواست برم تو. هر رهگذری که از کنارم رد می شد، وانمود می کرد که دارم زنگ می زنم... .