بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

بادبادکباز

بادبادکباز

خالد حسینی و 1 نفر دیگر
4.3
451 نفر |
143 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

34

خوانده‌ام

1,029

خواهم خواند

263

«امیر» پسر یکی از ثروتمندان کابل است. خانة آنها، زیباترین ملک منطقة تازه ساز عیان نشین شمال کابل ـ «وزیر اکبرخان» ـ است. او شیعه است، «حسن» پسر هم سن او با پدرش «علی» مستخدمان خانة آنها هستند. آنها هزاره هستند. حسن چون دوستی وفادار در برابر هر اتفاقی سپر بلا شده و از امیر تا پای جان مراقبت می کند. در زمستان 1975 که حسن و امیر دوازده ساله هستند، طبق رسم قدیمی مسابقة بادباک بازی برگزار می شود. حسن برای گرفتن جایزة امیر و سرافراز شدن او نزد پدر، تن به خواستة وقیحانة «آصف» پسر شرور شهر می دهد. پدر امیر، جشنی برگزار می کند. امیر با بدذاتی خود برای این که حسن را نبیند و از یادآوری روزی که حسن برای گرفتن جایزة او مورد تجاوز آصف قرار گرفت، دچار عذاب وجدان نشود، به حسن تهمت دزدی می زند، حسن و علی خانة آنها را ترک می کنند. در جنگ روس و افغان، امیر به همراه پدرش به آمریکا می رود و نویسنده ای نامدار می شود و در سانفرانسیسکو زندگی می کند. بعد از گذشت سال ها با تلفن «رحیم خان»، یکی از دوستان پدر، امیر دوباره به یاد خاطرات کابل، حسن، بادبادک بازی سال 1975 می افتد و خاطرات او از نو برایش زنده می شود.