نتیجه بدقولی
در حال خواندن
0
خواندهام
0
خواهم خواند
0
توضیحات
رزوی روزگاری کنار یک رودخانه، حیوانات زیادی زندگی می کردند. در میان این حیوانات کبوتری بود که تازه تخم گذاشته بود. او تخم هایش را درون یک سبد چوبی گذاشته بود. اما بعد از مدتی متوجه شد که سبد تخم های او داخل آب افتاده است. بنابراین خیلی ناراحت شد. چون نمی توانست آنها را بیرون بیاورد. کبوتر با دیدن لاک پشت از او خواست که آنها را برای او از آب بیرون آورد. او هم در مقابل یکی از تخم هایش را به او بدهد. اما کبوتر به قولی که داده بود عمل نکرده و خلاصه آنها برای داوری نزد حیوانات مختلفی رفتند و هرکدام نظری را بیان کردند تا این که به میمون رسیدند. میمون با انداختن سبد در آب به کبوتر گفت چون تو به قولی که داده بودی عمل نکردی باید دوباره خودت سبد را از آب بیرون بیاوری و یادت باشد که به قولت عمل کنی. کتاب حاضر برای گروه سنی «ب» تهیه شده است.