بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

چگونه افلاطون بخوانیم

چگونه افلاطون بخوانیم

چگونه افلاطون بخوانیم

ریچارد کروت و 2 نفر دیگر
4.0
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

3

خواهم خواند

5

موضوعاتی که افلاطون به آن‌ها پرداخته متنوع و وسیع‌اند. او پرسش‌هایی را مطرح کرد که امروز هم پیش روی ما هستند و برای پاسخ به آن‌ها به مطالعه‌ی صورت‌های انتزاعی پرداخت. جهان ایده‌ها موضوع جست‌وجوی افلاطون برای کشف حقیقت شد. ریچارد کروت در این مقدمه‌ی بی‌نظیر اندیشه‌ی یکی از بنیان‌گذاران فلسفه‌ی غرب را، از خلال گفت‌وگوهایی که نوشته، کاویده است. او از محاورات اولیه و پرسش‌های اخلاقی افلاطون آغاز می‌کند و تا بررسی متافیزیک افلاطون در آثار متأخرتر پیش می‌رود.

یادداشت‌های مرتبط به چگونه افلاطون بخوانیم

            تمام تاریخِ فلسفۀ غرب، حاشیه بر افلاطون است؟
(ببخشید زیاد شد!)

0- باید کلاسیک خواند. تمام!

1- یکی از آفات فلسفه‌خوانی، گیر کردن در آثار تفسیری و دستِ چندم است. تاریخ فلسفه باید خواند، متن تفسیری باید خواند، اما نباید از یاد برد که کلنجار رفتن با متنِ دست اول، آورده‌ها و برداشت‌هایی را ممکن می‌کند که حتی بهترین متنِ تفسیری هم نمی‌تواند ما را به آن برساند.
به نظرم یک روش فلسفه‌خوانیِ درست[لااقل برای خودم اینگونه است]، این است که اول با متون تفسیری و...، با کلیات جهان فیلسوف جماعت، آشنا بشیم، بعدش با کلنجار رفتن با متنِ دست اول، خودمون سعی کنیم برداشت‌هایی از فیلسوف مدنظر داشته باشیم؛ حتی به غلط. اصلا نباید از اشتباه کردن ترسید. البته که نباید در اشتباه کردن ماند، اما نباید با ترس از اشتباه کردن، جلوی خلاقیتِ ذهنِ خرابکارمون رو بگیرم، شاید طرحی نو در انداختیم؛ خدا را چه دیدی؟
جمع‌خوانی و استفاده از رهنمودهای یک استاد حاذق فلسفه هم که از اوجب واجبات در ادامه مسیر است. که اتفاقا ذیل یکی از گزارش مطالعه‌های این کتاب، یک بحث خوب در این مورد شکل گرفت.(آپدیت کن!)

2- این کتاب برای کسانی که می‌خواهند مسیری برای خواندن خودِ متون افلاطون پیدا کنند بسیار عالی است. تاحدی برایت مشخص می‌شود که کدوم یک از محاورات افلاطون اخلاقی است، کدام یک سیاسی و الخ. در ضمن تا حدی با بستر نگارش هر کدام آشنا می‌شوی و همراه با یک فیلسوف تراز اول در بررسی آراء فلاسفه عصر باستان، همین ریچارد کروت، با فرازهایی از متنِ افلاطون کلنجار می‌روی و این چراغ راه می‌شود تا خودت پا به دریای افلاطون بذاری. (الان تا حدی برای خودم مشخص شده برای فهمیدن فلسفه سیاسی افلاطون بهتره با کدوم یکی از متونش شروع کنم و خوشحالم الان:) )
در ضمن نویسنده با اشرافی که خودش در فلسفه افلاطون دارد، کاری می‌کند که با خواندن این مختصر متوجه شوی که مسائل موجود در فلسفه افلاطون چیست، مسائلِ حل‌نشدۀ متونِ افلاطون چیست(مثل اینکه دقیقا کِی با «سقراطِ تاریخی» مواجه هستیم و کی با «سقراطِ افلاطون») و برهه‌های مختلف افلاطون در روندِ فکری‌اش.
فی‌ نهاینه الامر، به نظرم خیلی انتخاب خوبی برای شروع می‌تواند باشد. البته برای کسانی هم که آشنایی نسبی‌ای با افلاطون دارند، شاید کمک حال باشد به هر حال.

3- از روان بودن و درست بودن ترجمه هم هرچه بگم حق مطلب ادا نمی‌شه. مترجم هم به خوبی توانسته مفهوم کلی جملات و... را متوجه شود و به فارسی برگرداند، هم در معادل‌یابی‌ها تقریبا جایی را ندیدم که خراب کرده باشد.(اینم احتزار بدم که من به عنوان یک خواننده فضول دارم اینا رو می‌گم و اپسیلونی ترجمه فنی و درست بلد نیستم.) 
مترجم، ترجمۀ فرازهایی از متونِ خودِ افلاطون را هم که در اول هر فصل از کتاب آمده است،  از مجموعۀ آثار افلاطونی که مرحوم محمدحسین لطفی و رضا کاویانی ترجمه کرده اند برداشته است که به نظرم کارِ درستی کرده است که خودش دست به ترجمه آثار نزده است.

4-علاوه بر تاریخ فلسفه‌های مشهور، راتلج و کاپلتسون، مدخل‌های فلسفه استفورد[stanford encyclopedia of philosophy](که عناوینی ازش ترجمه هم شده)، هندبوک‌های آکسفورد[oxford handbooks] و راهنماهای کمبریج [cambridge companions]، یک‌سری کتاب با عنوان چگونه فلانی را بخوانیم [... How to read] هم منتشر می‌شوند که واقعا مقولات نوشتاریِ عالی‌ای هستند.
یک‌سری از این کتاب‌ها، «چگونه فلانی را بخوانیم»، را نشر نی منتشر کرده است. نوعی دیگر از این کتاب‌ها را نشر ترجمان با عنوانِ «راهنمای خواندنِ فلان فیلسوف»، منتشر کرده است. البته این دو سری کتاب، تفاوت‌های مهمی با یکدیگر دارند، اما به عنوان یک متن برای راهنمایی چگونه فلسفه خواندن، واقعا می‌توانند کمک حال باشند.
در ضمن علامه گوگل را از یاد نبرید، که عصای دست است به وقت گیجی.

5- در ضرورت افلاطون همین بس که حتی فلاسفه‌ای که می‌خواهند به نحوی از انحاء به فلسفه غرب حمله ببرند، مانند نیچه، باید علیه افلاطون و ارسطو قد علم کنند. یا مثلا افرادی مثل اریک هولاک(در The Liberal Temper in Greek Politics, 1957) برای بررسی وضعیت جامعه یونان باستان، باید افلاطون را در روبروی دموکریتوس قرار بدهد تا نشان بدهد به نظرش کدام فیلسوف همگام با برداشت دموکراتیک از زیست اجتماعی است، و کدام یک نیست.
در ضمن بینامتنیت سقراط/افلاطون/ارسطو، با فلسفه عصر میانه، فلسفه اسلامی و بسیاری دیگر از جنبش‌های فلسفی خیلی جذاب است. برای مثال برداشت افلاطون و فارابی از مدینه فاضله همسانی‌ها و تفاوت‌های جذابی با هم دارند که برای ذهن کنجکاو، کاوشی جالب می‌تواند باشد بررسی این بینامتنیت.(به احتمال قوی خیلی‌ها در این موضوع کار کرده اند.) از بینامتنیت افلاطون و فلاسفه قرون وسطی، همین بس که مفهوم/ایدۀ خیر برین یا صورت خیر(form of the good) در مسیحیت، روشی شد برای دفاع‌های الاهیاتی مشهورِ موجود در مسیحیت.
در ضمن بسیاری از سوالاتی که فلاسفه باستان، مثل افلاطون باهاشون درگیر بوند، در تاریخ فلسفه مسئله باقی مانده اند و همچنان مسئله اند.
اصلا روش فلسفه، همان روش سقراطی است. فضولی و فلسفه پیوندی ابدی دارن واقعا! 
خلاصه با اینکه با وجوهی بسیار از افلاطون زاویه دارم(اصلا من کی باشم برای این حرف، ولی دوست دارم از ذهنم یه جایی رد بذارم.)، اما خیلی خوشحالم به زور سیلابس درس دانشگاه مجبور شدم، تاریخ فلسفه را شبیه آدم از اوایل شروع کنم به خواندن. البته بیشتر تاریخ فلسفه سیاسی!



انتظار نداشتم انقدر زیاد بشه!