بازی دوستانه

بازی دوستانه

بازی دوستانه

آنا گاوالدا و 2 نفر دیگر
0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

او همیشه خود را به دور از جمعیت نگه می‌داشت ... آنجا ، به دور از نرده ها ، دور از دسترس ما . با نگاهی تب دار و دست به سینه ، حتی بیشتر از دست به سینه ، با دست های بسته ، قفل شده در هم . گویی سردش بود یا دردی در شکم حس می‌کرد . انگار به خودش می چسبید تا نیفتد .او با همه ما رو به رو می شد ، اما به هیچ کس نگاه نمی‌کرد . در حالی که یک پاکت خرید را محکم روی قلبش گرفته بود ، به دنبال پسربچه ای تنها می‌گشت . می‌دانستم که توی پاکت یک نان شکلاتی بود و هربار از خود می پرسیدم که له نشده است ، آن قدر که ...بله ، خودش را محکم به آن می گرفت ، به زنگوله ، به تحقیر آنها ، به پیچ از طرف نانوایی و به همه آن لکه های کوچک چربی که مانند مدال هایی غیر منتظره به پشت لباسش چسبیده بودند .غیر منتظره ...