دسیسه عاشقانه
خسرو با احتیاط جلو آمد. عکس را از دست او گرفت و به آن نگاه کرد. زن زیبایی بود؛ از آن زن هایی که به محض دیدنش، احساس می کنی صد سال است میشناسیش. زنی با چشم های دل فریب که با اولین نگاه به چشمانش، حس می کنی نقش این چشم ها را با سوزن داغ بر دیوارهای قلبت کافی کرده اند. خسرو با غیظ، عکس را به او پس داد و گفت: شاید باشه، شاید آدم خوبی بوده؛ شاید اگر بود، مادر خوبی هم می شد؛ ولی نیست؛ نذاشتی که باشه...