داستان های کلوان
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
0
خواندهام
1
خواهم خواند
0
به خواب دده می روم. به خاطر سد لاسک که قرار است در مجلس تصویب بشود، ناراحتی می کند که قبر سرخان می رود زیر آب. نمی داند که تمام استخوان هایم از کلوان تا چوبر توی آب پخش شده اند. یک پایم را آب برده لاسک توی باغ یک پیرزن که سبزی می کارد. دست چپم گم شده. تنم زیر ریشه للکی دار توی رودخان است. کله ام زیر پل چوبر پیر کرده؛ تا باران می زند، آب پل را می گیرد، راه قطع می شود، از شفت و فومن مردم فحش می دهند به هرچی آشغال زیر پل. من هم فحش می دهم به کسی که پل چوبر را نساخته. یک شب به خواب نماینده شفت و فومن رفتم، گفتم: چرا پل چوبر را درست نمی کنید؟