اعترافات یک دیوانه

اعترافات یک دیوانه

اعترافات یک دیوانه

0.0 0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

1

خواهم خواند

0

دیگه وابسته و دلبسته سینما شده بودین و این موضوع بیشتر از پیش ما رو برای اقامت تو تهران مجاب میکرد...تصمیم خودمونو گرفتیم و با کمک رفیقمون و البته تامین هزینه اولیه توسط بابا میرزای عزیز،اتاقی اجاره کردیم،نزدیک منزل رفیقمون،توی خانی آباد...خیابان بزرگی بود و از خیابان های قدیمی و معروف تهران به حساب می آمد که از ساخلوی قزاق ها شروع میشد و تا باغ معیر الممالک ادامه داشت،وسطای خیابان خانی آباد خیابان مختاری و بازارچه اسلامی قرار داشت...و البته یخچال حاج قلی خان که از اونجا واسه خیلی از جاهای تهران یخ می بردن...خود خیابان خانی آباد پر از مغازه ها و دکان های مختلف بود...از سمساری و بزازی و خرازی تا سلمانی و قصابی البته بستنی فروشی که بستنی هاش تو کل تهران معروف بود آقا... اتاقی که ما توش منزل داشتیم تو خیابان مختاری درست رو به روی یخچال قلی خان بود و فقط چن تا خونه از نسجد قندی فاصله داشت آقا...کلبه درویشی و ساده ای بود که سال های سال جور تن رنجور ما رو کشیدو تو گرما و سرما تو خوشی و ناخوشی،تو نداری و بی پولی پناهمون داد..