قیصر امین پور در این کتاب قایم شده!

قیصر امین پور در این کتاب قایم شده!

قیصر امین پور در این کتاب قایم شده!

4.0
2 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

0

کتاب حاضر، حاوی مجموعه ای از خاطرات نگارنده با شاعر فقید «قیصر امین پور» است. او نزدیکی و احساس خویش نسبت به قیصر را در بخش آغازین کتاب این گونه بیان می کند: «هر چه هست، قصیر برای من «یک اتفاق»است. سال هاست با قصیر و بی قیصر، لحظه هایم را با نفس های او رنگ آمیزی می کنم. نه! قیصر نمی تواند پر بکشد.» و در بخشی از خاطراتش می نویسد: «پسرم را دو دستی می گیرم و بدون مقدمه می گوید: ـ قیصر، این سر پردرد، دنبال یه ستون می گرده تا به اش تکیه بده! فیلسوفانه نگاه نگاهم می کنه و شانه اش را نشان می دهد. ـ این هم ستون! سرم را به شانه اش تکیه می دهم. دلم یک کاسه پر از زهرمار است. نگاهم را به زمین می دوزم و آرام آرام پلک هایم را روی هم می گذارم. کم کم حس های جور واجوری راجع به قیصر پیدا می کنم. گاهی چهرة قیصر آن چنان پرهیبت می شود و من، آن قدر کوچک و گوگولی می شوم که احساس می کنم قیصر پدر من است.»