از رنج و درد و روزگار
6 کتاب
این دنیا طوری طراحی شده که تحت هیچ شرایطی خالی از رنج نیست . هر کاری کنیم گریزی از این نیست که چیزی آزارمون بده . ولی رنج همچین هم چیز بدی نیست که ما فکر میکنیم ، رنج حاوی معناست . اگر بخوام استعاری به قضیه بپردازم رنج همون بازکننده چشم سوم ماست ، چشم سومی که ما ما رو قادر به دیدن چیزهایی میکنه که همیشه در وجودمون و در محیط ، بین روابط روزمرمون و دیگر صحنه های زندگی بوده ، وجود داشته ولی ما قادر به دیدنشون نبودیم . درواقع یک موهبته ، که وجود ما رو صیقل میده ، جنسمون رو فولاد آبدیده میکنه . رنج متصل به هسته وجود ماست ، دل ما ، احساسات ما . رنج صورت های مختلف داره ، افسردگی ، فقدان یک عزیز ، دوری ، داغدیدگی ، خیانت و بدعهدی ، عشق ، ناملایمات روزگار ، بی معنایی ، فقدان غایت . گاهی رنج رو گذر روزگار بر ما تحمیل میکنه ، گاهی اشتباهات خودمون و گاهی خودمون برای رسیدن به هدفی رنج رو به خودمون تحمیل میکنیم . از طرفی گاهی رنج رو و درد رو با جسممون حس میکنیم ، گاهی با روح و روانمون ، ولی نوع دیگه ای از رنج هست که منشاش رو نمیشناسیم ، حتی ممکنه ندونیم که وجودمون فسرده و پژمردس و فقط دلمون خوشه به پوسته هایی از زندگیم . رنج به خودی خود مساله ای نیست ، مثل اشتباهات داوری در جریان مسابقه فوتبال . تنها مساله ای که هست رویکرد ما و برخورد ما با رنجه .
زندگی من همه با رنج گذشت ، سترگ ترین و مردافکن ترینشون ، واسه همین خخخوب میشناسمش