بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

گزارش سالانه

گزارش سالانه بهخوان
 حضور توی فضای بهخوان، البته مزایای پر شماری داره : استفاده از تجربیات دیگران، نظرات دیگران و تهییج شدن به مطالعه بخشی از اون مزایا هستند. امّا کنار همچین مزیتی، به نظرم کاربران بهخوان همواره در معرض آسیب مقایسه هستند. خیلی ساده بگم، وقتی می بینیم آدمی بسیار پر مطالعه است و هر چند روز یا هر هفته داره یه کتاب ثبت میکنه، خودمونو تحت فشار بزاریم که بخوایم هر طور شده تعداد بیشتری کتاب بخونیم و خودمونو آدم پر مطالعه تری معرفی کنیم. این اتفاق می تونه اثر بدی روی مطالعه ی ما بزاره و کمیت محوری کیفیت مطالعه مون رو ویران بکنه. 

خودم رو اهل کتاب خوندن به معنای واقعی کلمه نمی دونم، امَا نمی تونم علاقه مو به خوندن انکار بکنم. به عنوان یه آدم علاقه مند، تجربه به من میگه مطالعه ی خوب فاکتورهای زیادی داره. قطعا اوّلین فاکتور خود کتاب هست که داریم چه کتابی رو می خونیم، نویسنده ش کیه موضوعش چیه و تناسبش با احتیاجات من چیه. همون طور که اصالت دادن به پول، به عنوان یه هدف که ذاتاً مطلوب هست، اصالت دادن به کتاب هم به عنوان یک کالای آصیل که ذاتا مطلوب هست غلطه. منظورم از مطلوب بودن بالذات این که فکر کنیم ما اون چیز رو می خوایم به خاطر خودش نه به خاطر یه چیز دیگه. باید حواسمون باشه پولو میخوایم برای برطرف کردن احتیاجات مون و گرنه خود پول به خودی خود مطلوب نیست، اگه همه ی احتیاجات مادی مون براورده شده باشه. همین مطلب درباره ی کتاب هم هست: کتاب رو می خونیم تا بهتر زندگی کنیم، تا جواب سوالامون رو بگیریم، و گرنه خود کتاب به خودی خود یه سری کاغذ و جوهرن که بهم چسبیدن! برای همینه که بی سواد بودن پیامبر هیچ نقصی براش نیست:‌وقتی همه چیزو می دونی، چه نیازی هست کتاب بخونی؟ بنابراین حرفم اینه کتاب خوندن باید «احتیاج محور» باشه. گرچه شاید گاهی ما واقعا احتیاج به خوندن بعضی چیزها مثل رمان داشته باشیم، یعنی نتیجه ی حرفم لزوما نفی رمان خوندن یا شعر خوندن نیست.

مطلب دوم کیفیت مطالعه است. دیگه الان یقین دارم که اگه آدم بعد مطالعه ی یه کتاب نظام مند یه خلاصه یا تقریر ازش ننویسه و مضامین اصلی کتاب رو یادداشت نکنه، تقریبا فقط داره ور می ره! چون تازه وقتی وارد مرحله ی نوشتن میشیم تازه وارد سطح متفاوتی از مطالعه میشیم که یه جور مباحثه کردن و دیالوگ برقرار کردن با نویسنده است. تازه اون وقته که داریم یکم درباره ی مطالبش فکر می کنیم و بین اون مطالب و خودمون نسبت سنجی می کنیم. واقعا با این مطلب که بزرگان گفتند که باید حداقل کتاب های خوب رو دو بار خوند بسیار موافقم. غیر اون کاری به جز وقت تلف کردن یا پر کردن رزومه نکردیم و هم به نویسنده ظلم کردیم و هم به خودمون که ذهن مون رو شبیه سوپر مارکت کردیم.

امسال خدارو شکر توفیق داشتم بخش زیادی از آثار شهید مطهری (ره) رو مطالعه بکنم. حقیقتش فکر می کنم باید بار دیگر این سیر رو تکرار کنم و این دفعه یه جمع بندی مکتوب از مجموع  آثار ایشون به دست بیارم. حقیقتش حس می کنم بسی بعیده که یه نفر تمام آثار ایشون رو بخونه و شبهه یا سؤال اعتقادی براش باقی بمونه. بلکه همچین آدمی کاملا توانا میشه که با افکار مخالف معارضه کنه و بینی شون رو به خاک بماله. مسئله ی مطالعه ی آثار شهید مطهری فقط مسئله ی خوندن آثار یه آخوند نیست که داره درباره ی مسائل مذهبی حرف می زنه، چون گستره ی مطالب ایشون شامل جهان شناسی انسان شناسی ذهن شناسی و بسیاری از مسائل کلان دیگه میشه. 

در آخر، فکر می کنم هیچ کدوم از سیر های مطالعاتی که برای آثار ایشون ارائه میشه باب میل شون نباشه، چون خودشون توی کتابهاشون سیر مطلوب شون رو ارائه میدن و اگر خدا توفیق بده یه روزی سیر مطالعه ی پیشنهادی خودشون برای مطالعه ی آثارشون رو می نویسم که با کتاب های آشنایی با منطق و اصول فلسفه و روش رئالیسم شروع میشه. قطعا ایشون معتقد هستند که اول باید آثار فلسفیشون خونده بشه و این رو میشه از ارجاعات مکرر شون به مطالعه ی اصول فلسفه استنباط کرد. 

 
(0/1000)

نظرات

خیلی متن درستی بود.
واقعا این مقایسه‌ها بیشتر از فایده، ضرر دارند.
دمت‌گرم که نوشتی🙏
1
چاکریم
دمت گرم که خوندی