فکر می کنم اگر آقای امیرخانی در این سن مجدد کتاب من او را بنویسد ( البته فرض بر این بگذاریم که نگاهشان به عشق همان باشد ) 300 صفحه آخر را طوری دیگر می نوشتند , حداقل برای همچین عشقی , باهمچین پایان شکوه مندی نیاز بود باز هم می نوشتند .
مثلا دیالوگ های بین علی و مهتاب باید بیشتر و اتفاقات بین آن ها باید بیشتر توضیح داده می شد, چه اشکالی دارد مثل کتاب جز از کل اینهمه توضیح برای داستانت داشته باشی ؟ میدانم کار سختی است خیلی سخت , نوشتن از فرهنگ زمان پهلوی و اتصالش به زمان حال خیلی سخت است و آقای امیرخانی تاحدود بسیار زیادی خوب توانست از عهده آن بربیاید و فرم ومحتوا را همزمان باهم پیش ببرد اما راستش را بخواهید من عشق مهتاب را بیشتر دوست داشتم , دوست داشتم عشق علی را در زندگی کنار مهتاب درک کنم اما خوب میدانم نویسنده ها دوست دارند کلیشه ها را بشکنند اما پایان داستان چندان من را قانع نکرد , شاید هم اقای امیرخانی خیلی دیگر واقعی نوشت , خیلی دیگر....
حرف برای گفتن بسیار دارم اما همینقدر بگویم که پیش بردن چند موضوع در داستان درکنار هم و دادن یک سری نتیجه به مخاطب کاری بود که اقای امیرخانی به زیبایی توانست در رمان من او انجام دهد اما ای کاش بیشتر می نوشتند بیشتر .