یادداشت‌های نوید نظری (60)

قمارباز
ترجمه جلال
          ترجمه جلال خواندنی اش کرده یا اثر مسحور کننده رمان‌های روسی است نمیدانم!
در دسته ادبیات کلاسیک کتاب خوبی است؛ توصیفات، زمان‌بندی‌ها، شخصیت‌ پردازی‌های متنوع. 
در این کتاب هم تاثیر جدی تعاملات و فرهنگ روس‌تباران از فرانسوری‌ها و این بار به شکل ویژه از انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها روشن است. فرهنگ روسیه، تشریفاتش، ارزش‌هایش، زبان و حتی مقامات‌ش تحت تاثیر اروپاست. 
روسیه مصرف‌کننده همه چیز اروپاست فرق نمی‌کند در معاصرت با پطر کبیر  باشد یا در عصر پسا کاترین! اینجا کار از ارزش‌های معنوی گذشته! اروپا ثروت روسیه را هم مصرف می‌کند!
کاش اما اول شخص نمی‌بود زاویه روایت داستان که قهرمان بتواند خودش را اینقدر راحت از کارهایش  تبرئه کند.
قمارباز را باید با جلال تحلیل و توصیف کرد که او خودش هرگز گرد این جادو نگشته! لابد علتی داشته که دست به این ترجمه زده است آن‌هم در دورانی که کم کمک  آوازه اش بلند است و ناشران قدر قلم و ذهن او را می‌دانند. قدر قلم آهنگینش، تندی لحنش، سرعت فهمش و دست آخر قدرت کلامش!
قمارباز تصویر یک زندگی بی مسلکی است، بی قاعدگی  و بی اصولی! قمار نه فقط در میزهای قرمز تالار سبز بلکه تمام زندگی قمارباز است.
قمار انسان را وا می‌دارد که دست بکشد از دوست‌داشتنی‌هایش؛ پول باشد یا معشوقه‌ای
مقام باشد یا خاک وطن!
قمارباز آدم بی‌تصمیمی است که بامدادان اراده می‌کند و شام‌گاهان رها
قمارباز بدست می‌آورد هر آنچه را که می‌خواسته از زن و ثروت و مکنت و از دست می‌دهد بدون آنکه خواستنی در پی داشته باشد.
قمارباز تباهی دیگران را شکست شخصیت یک کنتس پیر را می‌بیند و فرسودگی و اعتیاد و تباهی خود را  هرگز
قمار باز تصویر روزمرگی‌های ماست که همه عمر در پی فضیلتی هستیم و موهبتی! و وقت داشتنش سرآسیمه‌ایم تا از دست بدهیم! دور شویم از او
قمار باز تصویر مسخ‌شده جامعه‌ای است که فرصت می‌دهد دیگرانش ثروت و عمر و اعتبارش را بکاهند و بفسرند و بشکنند.
        

10

یک عاشقانه ی آرام
          تقدیم به روح بلند نادر ابراهیمی 
فقط اسمش یک عاشقانه آرام است!
عشق مگر آرامش می‌داند؟ آمده است تا بهم بریزد،  از هم بپاشد، عریان کند و نویی و تازگی در اندازد.
ظاهر کتاب نجواهای عاشقانه‌ای با معشوق در سایه عشقی ۴۰ ساله اما 
داستان زندگی یک نویسنده است
خودش، دغدغه‌هایش،  شغلش، مبارزاتش، زن و فرزند و مادرش،
خانه و کاشانه و وطنش،‌ هنرش و آرزوهایش
نادر در این کتاب به سرنوشت خود می‌پردازد خودی که از تاریخ معاصر نیم قرن ما جدا نیست
مبارزه، نبرد مسلحانه، روشنفکران، روستاییان، حتی شبکه‌های پشتیبان مبارزین و خانواده‌شان
نادر در این کتاب از خجالت روشنفکران بی‌حوصله و پر مدعا در‌آمده است.
نادر حتی از موسیقی و چاووش اول انقلاب هم نگذشته است؛ از شهرام  و شجریان یا نوری و مشکاتیان!
اوست که تنها حق دارد بگوید
شور آزادگی را گر بهای جان بود 
عشق و دلدادگی را هم بهای آن بود 
از شعرا،‌ نقاش‌ها، خطاط‌ها و موسیقی‌دان‌ها تصویر زندگی و یکپارچکی یک ملت ساخته است.
عاشقانه آرام کوه دارد، دشت دارد و دریا و جنگل
اما نه برای عاشقی تنها بلکه برای مبارزه،‌ خلوت و تفکر
کوه نادر در عاشقانه آرام تنها پیمودن یک راه و ورزش کردن نیست که آن هم هست
کوه نادر الهامی نمادین از مبارزه است از شهر بی‌پیرایه مبارزان راه آزادی است در کوه می‌شود مشکاتیان را دید! اساتید خوش‌نویسی را دید و حتی می‌شود ولایتی دولت‌مرد را دید.
همان طور که دشت او و عسل برنج برآمده از دل سنگ‌ها و کوهستان‌های ایران همان گنج ماست که پیشنیان میراث‌مان نهاده‌اند. عسل یک زن باشد یا دفینه گران‌سنگ هزاره‌های ما،‌ چه فرقی می‌کند؟ که این دست رنج مادر طبیعت است و آن یکی مادر رنجور ایران زمین!
عاشقانه ‌آرام نادر مسئولیت روشنفکری و مبارزه است که باید به آسایشگاه کودکان بیمار هم سر بزند 
همان‌طور که باید به  کتابخانه ملی رفت و در آن‌جا به فکر شوهر دادن یک زن محجبه با فضیلت زیبا رو بود، تئاتر دید و سینما را مسئولانه و انقلابی دنبال کرد و کارگردان‌های وطن‌خواه را از فیلم‌سازهای نشخوار‌کننده جدا کرد.
عاشقانه آرام حتی پاسدار زبان فارسی است آن‌جا که حاضر نیست بجای «اثر گاه» بگوید موزه!
نادر هم اهل مبارزه است و هم اهل زندگی آن هم به کمال؛ هم پدر است، هم مددکار اجتماعی است هم معلم است که باید جوانان وطن را از جهل برهاند و هم هنرمند که حق دارد خط از جیغ قلم بنشاند در لوح زمین و نای دف دراندازد به آسمان از شور و نور و نان!
گیله مرد کوچک بزرگ است در این داستان!‌بلند قامت به اندازه همان سبلان و زلال است به اندازه همان ساولان.
نادر از حیثیت عشق دفاع می‌کند که کشاکش پر طلاطم روزهای فراق نه که عشق نیست بلکه میراب‌آگاه چشمه‌سار آن است که عشق اگر آبی است زلال و خروشان و گوارا باید که زندگی بسازد و وطن بپردازد. باید درخت بنشاند و بوستان بیاراید.
        

10

سفرنامه حاج سیاح به فرنگ
          این کتاب را بعد از خاطرات حاج سیاح در ایران خواندم.
برعکس مقدمه گردآورنده که حاج سیاح را شخصی خود بزرگ بین می‌داند دست کم در مقایسه با رجال عهد قاجاری چنین چیزی را ندیدم؛ برعکس مردی ساده‌دل، خوش‌ذات و اهل صفا و صداقت یافتمش. سفرنامه ۱۲۰۰ صفحه‌ای او به عنوان یکی از اولین‌ها و یکی از خاص‌ترین‌ها ارزشمند و شایان توجه است.
1)	سلوک سیاحت او خود مثال‌زدنی و خلاف رویه حاکم است که سیاحان توسط دولت‌ها یا مجامع علمی تامین و پشتیبانی می‌شدند؛ حاج سیاح تنها و گریزان،‌ سرگردان بلاد متجدد و رشد یافته غرب می‌شود. بدون آن‌که بداند از کجا می‌آید و به کجا می‌رود؛ همان‌طور که در پاسخ هم‌وطنی در بیان مبداء و مقصدش می‌گوید: فی‌الحال این مسجد که در آن نشسته‌ام مقصدم. این درویش مسلکی و بی‌پیرایه‌ای مجبورش کرده که چون نوباوگان زبان بیاموزد تا بتواند با مردمان شهرها پیوند شایان داشته باشد. حس استغنا، توکل و ایمان او به خداوند هرچند در ابتدا سفر را تلخ می‌کند اما تصویری مستقل و محترم در ذهن هم‌سفران و مباشرانش پدید می‌آورد. پیاده‌روی‌های طولانی، گرسنگی‌های جان‌فرسا، اعراض از دریافت کمک‌های خیلی از امرا و شهریاران مصادیق این استغنای نفس است.
2)	شرحی که او از شهرها و کشورهایی که دیده به دست می‌دهد محدود است به وضع ظاهری شهر‌ها، عدد نفوس بلاد، مذهب غالب مردم، تئاتر و شعبده و موسیقی. در برخی از گزارش‌ها اشاره‌ای به افراد مهم آن دیار یا تاریخ‌شان می‌کند. مثل داستان شیخ شامیل. یکی از ضعف‌‌های اصلی گزارش او عدم پرداختش به وضعیت حکمرانی، نام پادشاهان و نوع حکومت‌ها، الگو اداره شهرها و تصویر جغرافیایی و نسبت‌ شهرها و کشورها باهم است.
3)	روسیه و فرانسه در سیاحت‌نامه او بیشترین سهم را دارند (در نسخه‌ای که من خواندم احوالات او تا سفر سوم به فرانسه موجود بود و از سفرش به ژاپن و امریکا چیزی نمی‌دانم) طبیعی است که این دو کشور در زمان او از  سرزمین‌های دیدنی و حیرت‌آور بوده‌اند. در عوض از  جیب‌بری که شغل رایج مردم ایتالیا است و گریبان خودش را هم دریده می‌نالد و یا از هوای دود‌آلود و گرفته لندن که نفس را برای هر مسافری جانکاه می‌کند تا روح‌افزا.
4)	هرچند می‌توان علاماتی یافت که او را مومن به دین و مذهبش دانست یا حتی مدافع آن (گفتگو راجع به طلاق، برتری شخص پیامبر و تعالیمش به مسیحیت تثلیثی)، اما رگ ایرانی‌‌گری در او نیست چه وقتی که وارد شهرهای جدا شده از وطن می‌شود چه وقتی که تحت تاثیر تجدد و رشد شهرنشینی در غرب می‌شود. در قفقاز حتی آن‌جا که مسجد جامع عباسی عهد صفوی را می‌بیند یادی از شکوه ایران نمی‌کند.
5)	طبق گزارش او ایران اقل فعالیت‌های کنسولی و روابط خارجه را دارد که حتی قادر یا قائل به حفظ حقوق شهروندانش در غربت غرب نیز نیست! غالب کنسول‌هایی که او سیاحت کرده حتی توسط ایرانیان اداره نمی‌شده  و یک نفر بومی مقاطعه‌کار کنسول ایران در این شهرها بوده است! آن‌جایی‌هم که کنسول توسط ایلچی ایرانی ایجاد یا پشتیبانی می‌شده است بیش از آنکه حامی حقوق ایرانیان باشند گلایه‌مند و گریزان از هم‌وطنان هستند. تا جایی که بارها سیاح برای استیفای حقوق خود  دست به دامان کنسول فرانسه و عثمانی می‌شود.
6)	نثر سره، مطایبه‌آمیز و تندآهنگ او را می‌توان با تخفیف یادآور سفرنامه‌های جلال آل احمد دانست. دوری ۲۰ ساله او از ایران و پرهیز از هرگونه نامه‌نگاری با وطن موجب شده است که کلمات و عبارات او حتی در نثر معیار آن دوره هم کمی عجیب باشد. (آدمی: خدانگهدار، آرامگاه: ایستگاه راه‌آهن)
7)	با خواندن سفرنامه می‌توان گلایه‌ها و تندی‌های حاجی در خاطرات ایرانش را هم تا قدری فهمید؛ چه اینکه فاصله جدی مدنیت در ایران و غرب او را کلافه کرده و مهم‌تر از آن احترام و عزتش در غربت و محنت و غربتش در وطن دل را آزرده و قلب را خلیده و روح را غم آگین می‌کند.
        

7

ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی
          ناسوت،‌ ملکوت و جبروت
این سه کلمه عرفانی فلسفی و الهیاتی توصیف به تمامی است از میدان هماوردی غرب و تجدد و مدرنیته با اسلام و غیب و قیامت!
جهان ناسوتی را باطنی است ملکوتی و حقیقتی است جبروتی
پدیده‌ها، سنت‌ها، قواعد، انسانها و تمدن‌ها همه حقایقی هستند که در ابتدا در جبروت عالم خلق و تحت هدایت الهی قرار گرفته‌اند، اگر چشم باز کنیم سیرت ملکوتی و آن‌جهانی‌شان را خواهیم دید تا اسیر هیبت و شوکت تمثال این جهانی شان نشویم.
همه سعی و تلاش آوینی این است که این سه‌گانه از عالم حقیقت را به ما باز بشناساند. مواجهه او هم با غرب نه از لایه فن‌آوری و ابزار بلکه از سویه تمدنی است. موضوعی که در تمام تاریخ ۳۰۰ ساله آشنایی و تماس با غرب به عنوان یک ماهیت تمدنی مغفول و یا نارسا بوده است.
با این فهم اولیه و ذهنیت کارگشا آن‌وقت راحت‌تر می‌شود نوع نگاه آوینی به امام خمینی، جنگ و رسانه را دریافت.
در تمام قسمت‌های روایت فتح هرچند که نازل‌ترین بروز و کار آوینی است ضمن روایت تاریخ جهاد در راه خدا، ذره‌ای از مظاهر ناسوتی جنگ نظیر توپ و تانک و تفنگ نمایش داده نمی‌شود. چه اینکه او دفاع مقدس را نه درعالم ماده بلکه در عالم جبروت و عقل تحلیل و واگویه می‌کند.
نریشن‌های او در بستر نمایش صحنه‌های ایثار، رشادت  و شجاعت، تهجد و سبک زندگی فرح‌بخش و مومنانه رزمندگان و مجاهدان همه به ماموریت تاریخی اینان در پرتو یک حقیقت ناب اشاره دارد که جهان را صاحبی است خدا نام.
        

10

جانستان کابلستان: روایت سفر به افغانستان

3

خاطرات حاج سیاح
          حاج سیاح مردی خوش ضمیر و خیرخواه است. دیدن خرابی‌های متصل وطن و پیشرفت بی امان خارجه روح او را آزرده است.
تصویرش از رجال سرشناس دینی و دیوانی قاجار خوب، با جزییات و البته طبیعتا همراه با سوگیری‌های خود اوست. هرچند عمده‌ آن‌ها حق و صحیح است. مردی دین‌دار، منصف و اهل رعایت رعایاست. بیگانه‌ستیزی و علاقه به آبادی وطن بدست ابناء ایران در تمام نوشته‌های او موج می‌زند. هر چند قضاوت‌ها و شرح او در مورد مرحوم شیخ فضل‌الله را باید متاثر از خفقان دوره استبداد صغیر و صد البته هجمه اخبار راست و ناراست در آن زمانه دانست؛ مع‌الوصف توام با خطا و کژنگری است.
دوستی و ارادت به مرحوم جلوه فیلسوف شهیر دوره قاجار، سید جمال مصلح بزرگ جهان اسلام در کتاب مشهود است. شرح آداب دیوانی ایران در عهد ناصری و مظفری، توضیح تاریخ اجتماعی ایرانیان و طبقات دیوانی، دینی، نظامی و مردمان عادی در آن، دانش خوبی پیرامون اوضاع ممکلت ایران در این ۳۰ ساله (۱۲۵۵ تا ۱۲۸۸) به دست خواهد داد. اشراف او به تاریخ و کتابت، سیاحت ملل دنیا از امریکا گرفته تا ژاپن و چین باعث می‌شود گزارشات او در خصوص وقایع اولیه دوره ناصری و قتل مرحوم امیرکبیر نیز محل اعتنا بوده این سیاحت‌نامه را تاریخی ۶۰ساله  (۱۲۲۰ تا ۱۲۹۰) نامید.
برخورد او با ناصرالدین شاه و ولیعهد مظفرالدین میرزا، مراودات او با ظل السلطان و امین السلطان بیان تطورات شخصی  و دیوانی‌شان، رفاقت با مردان نیک رفتار عهد قاجار نظیر امین‌الدوله، سعد السطلنه، مشیر‌الملک و امین‌الضرب...ارتباط با برخی علمای بنام و مجتهدان برجسته تبریز و تهران و اصفهان، درگیری‌های او با کامران میرزا نایب‌السلطنه، عین‌‌الدوله و میرزا عبدالله خان والی  و ... همگی نکات مهمی در چرخش تقدیر ایرانیان در مهم‌ترین سال‌های سده نوزدهم میلادی است.
زمانی که در  اروپا انقلاب فرانسه به پیروزی رسید، در ۱۹۰۵ در روسیه تزار ناچار به پذیرش پارلمانی با نام دوما شد، اروپای متحد شده و منسجم بعد از ۱۸۱۵ به سرحدات بلاد عثمانی تازیدن آغازید و بنای تجزیه و انحطاط امپراطوری عثمانی نهادید. دانش و فناوری، ادبیات و علوم اجتماعی، شعر و هنر، فلسفه و حکمت همه جهان آن‌روز را یک داستان کرده بود. در ایران اما جهالت، خرافه‌گری، سستی و کژی، گردن‌کشی حکام و ولایت فروشی والیان، بنای نابودی آبادی‌ها، انقطاع از میراث علمی و تمدنی، استبداد حکومت مرکزی، قحط الرجالی پایتخت، بی‌مبالاتی نظامیان و زبونی حکام سرحدات و تجزیه بی‌ درد و خونریزی ایران کهن و خراسان  قدیم و بریدن مادر میهن از مهد و گهواره سمرقند، بخارا، خیوه و مرو وبلخ، کنار گذاشتن مردان وطن از صناعات، ادبیات،‌ تجارات و ادارات و حتی سرحدات کشور معاصرت تام دارد.
به واقع خواندن این کتاب به فهم درونی و و طنی علل انحطاط ایرانیان مستقل از سیر شگرف‌آسا رشد ملل دنیا و سعایت‌های بیگانگان در حق ایران، کمک شایانی خواهد کرد.
        

3

داستان دو شهر
          داستان دو شهر
دو زندگی
دو  سرزمین 
دو سرگذشت
و دو زن است...
چه اینکه در ادبیات عرب زمان و زمین و سرزمین هر سه زن اند!
جامعه را کالبدی است و روحی باید که کالبد جهان مردانه باشد و 
شاید که روح آن (زمین و زمان) زنانه
زن مادر است، عامل حیات است، عنصر حیات است، مایه حیات است و او خود حیات است.
بی سبب نیست که در الهیات ارباب انواع (رب‌النوع‌ها) در جهان غرب باستان ارباب خلقت و موهبت و حیات زنانند
و در دیانت آلوده شرقیان ملائک و فرشتگان
زن در ادبیات مدرن کلاسیک! (اسمی که من روی داستان‌‌نویسی‌های جدید می‌گذارم و البته همان رمان!) نیز همان است که در اجتماع  همان!
زن جان جهان این کتاب است در شهری زنی جان می‌دهد و در شهری جان می‌ستاند. زمینی روح‌افزا است و زمانی جان‌فرسا! و این همه زنان اند.
اگر قدری ادبی‌تر شد از وضع معیار ؛ خرده‌نگیرند اهل ذوق در خواندن این نوشتار؛ ادای احترامی بود به نثر محترم و ادبیانه نویسنده رمان.
داستان دو شهر تلاقی و تقابل دو زندگی برساخته بر دستان دو زن است یکی همسر و مادر و دختر که روح یک ملت است؛ به او زنده‌اند، رشد می‌کنند، اجتماع می‌شوند و در آخر داستان جان می‌دهند و جان می‌سپارند. این زن مهربان است و بخشنده و خندان
و دیگری زنی است بنیان کن، تند خو و نالان، کینه می‌کارد و انتقام! درو می‌کند، ریشه مرگ را آب می‌دهد و نهال زندگی را زهر
در پایان کتاب هر دو زن به به سنت تاریخ پیروزند و شده آن‌چه که اینان می‌خواسته اند
اما مگر می‌شود کسی مرگ بخواهد و کسی زندگی و هردو مجال توفیق بیابند؟!
.
.
.
پیش‌تر گفتم که زن جان می‌دهد و جان می‌ستاند که او مایه و عنصر حیات است اما نیک‌تر آن است که بگویم همو جان می‌دهد و جان می‌بخشد؛ جان می‌ستاند و جان می‌سپارد در این رمان
مردی به هوای مهر زنی جانش را فدا می‌کند تا زندگی زنی و سرزمینی حیات یابد.
        

15

روشن گری و تکوین علم اجتماعی
          آنچه که روشن است، فلسفه غرب، علوم اجتماعی و جامعه‌شناسی مدرن، علوم جدید و ... در غرب بر بال ادبیات سوار و در تمام قاره سبز پرواز کرده و ره پیموده است.
این اذعان بزرگان عصر روشنگری است که دولتمردان، رعایا و حتی ارباب کلیسا مقهور این یاری ادبیات اند تا سیطره استدلالات  و عقلیات اساتید حکمت و فلسفه.
روشنگری در ابتدا یک سنت فکری انقلابی، خود بسنده، فرد‌گرا و نظم گریز بود که با هنر، ادبیات همراه شد. بعد از  آن رشد و تحول سریع علوم طبیعی و مهندسی که با احتیاط انقلاب می‌نامم ش، توسط کسانی مثل نیوتون و در پی آن کشف و گزارش گزاره‌هایی خلاف سنت‌های رایج و جهانی کلیسای آن روز در نسبت باعلم جدید این شهامت را فیلوزوف‌ها داد که با همین روش و فرایند به نقد و تعریض علوم انسانی شامل تاریخ، مذهب و کلام و فلسفه بروند.
اثبات‌گرایی شمشیر برنده روشنفکران برای از میدان به در بردن هر‌ آنچه ناپسند می‌شمردند شد.
روشنگری هرچند در ابتدا یک سنت فردی بود نمی‌توان جان‌‌مایه آن در رخداد مهم اواخر سده هجدهم یعنی انقلاب فرانسه نادیده گرفت. 
رفته رفته روشنگری از یک نهضت علمی و تفریحی به زبان مشترک اشراف تحصیل کرده، طبقه نوپدید متوسط برساخته از جامعه صنعتی، روشنفکران و مصلحان مذهبی و حتی طبقه کارگر شد.
هر چند شکل‌گیری جامعه‌شناسی مدرن به آن معنا که ما می شناسیم حاصل اواخر قرن ۱۹ و اوایل سده آخرین هزاره دوم است اما الهام‌گیری از علوم طبیعی و زیستی و مواجهه ارگانیک با جامعه به مثابه یک انسان غول‌پیکر را از نگاه پوزیویتیسمی فیلوزوف‌ها دارد. 
این مهم گرانیگاه سایر تحولات بعدی در تولید گزاره‌ها و آیین‌هایی شد که مدعی اداره جامعه و دولت مدرن بعد از  انقلاب صنعتی و انقلاب فرانسه در غیاب قدرت سنت پادشاهی و سیطره مذهبی کلیسا بودند. با این نگاشت دیگر مذهب یا حتی زبان ریسمان اتصال آحاد جامعه به سنت و خاک و آیین نبود.
نظام توزیع کار، میزان پیشرفت در علوم جدید و باور به اعتبار فردباوری و دلیری دانستن به قول کانت محور شکل‌گیری جهان جامعه اروپای بعد از ۱۸۱۵ است.
البته ناگفته پیداست که کسانی چون اگوست کنت چیزهایی هم به این فردباوری و خود بسندگی آن در تحلیل جامعه مدرن افزودند؛ جامعه (هرچند از گفتن این کلمه پرهیز می‌شد)، رفتار، پدیدار و آینده‌‌اش  چیزی بیش از حاصل جمع خطی منش، بینش و کردار جمیع آحاد آن است. چه اینکه در ارگانیسم یک موجود زنده همین است.
مهم‌ترین ضعف این علم جدید در همان ویژگی وراثت‌یافته از روشنگری در یگانگی بخشی به اثبات‌گرایی و تجربه‌ورزی موفق در علوم طبیعی بود که باور داشتند باید همان مبنای تحلیل و پیش‌بینی و اثبات قواعد مرتبط با جامعه باشد.
        

3

پطر کبیر
          نظرم در مورد کتاب‌ را در پای جلد دوم آوردم. در اینجا اما خواستم اشاره‌ای بکنم به معاصرت پطر و اعقاب نزدیکش با ایران و پادشاهی آن که از سلطان حسین صفوی شروع شده و به نادر ختم می‌شود.
بخش جدی از تصرفات روسیه تزاری از خاک ایران سال‌ها قبل از دوره قاجار و در  اواخر عهد صفوی شروع شده است
سمرقند، خیوه  و شهر دربند تلخ‌گاهی ما در اولین مواجهه با آن امپراطوری است.
هم زمان با دوره ثبات و رشد روسیه در دوره ۵۰ ساله پطر کشور ما دستخوش زهر هرج و مرج و ملوک الطوایفی بوده است تا اینکه نادر موفق شد هم در شمال شرق و هم در شمال غرب روس‌ها را عقب بزند.
خواستم بگویم خود روسیه از مدرنیته و تمدن مصطلح سال‌ها عقب بود که پطر توانست بخشی از شکاف را جبران کند.
خود ما هم سال‌ها از روسیه عقب بودیم! این را گفتم که به سادگی نگوییم به علت بی‌کفایتی شاهان سرزمین‌هاممان را از دست دادیم.
هیچ مملکتی یک شبه بدبخت یا خوشبخت نمی‌شود.
پطر روسیه در دو جنگ بزرگ خود با عثمانی یکی را پیروز و دیگری را شکست خورد اما درس‌های تازه‌ای از آن گرفت.
        

8