یادداشت‌های نوید نظری (79)

افسانه قاجار
رمان تاریخ
          رمان تاریخی خوب است برای کسانی که نای تاریخ‌خوانی ندارند تا نوای تاریخ را بشنوند و نور حقیقت را ببینند!
اما باید مراقب بود که خیال حکم نکند به عقل که این همه حقیقت است. رمان نویس تاریخی به اقتضای داستان باید جاهایی را دست‌کاری کند، جای مهم‌ها را با مهم‌تر‌ها عوض کند و دل به دل قهرمان کتابش بدهد. از این رو ناگزیر از چرخش‌هایی نسبت به حقیقت تاریخ خواهد بود.
حسن این کتاب این است که نویسنده‌اش ایرانی است و آسیب‌ها و ایرادات رمان‌های تاریخی مستشرقین تا حد زیادی مصون است.
افسانه قاجار محمل روایت برگ‌هایی از تاریخ معاصر ما در دوران محمدشاه قاجار و آغاز سلطنت ناصرالدین میرزاست. مرگ نایب‌السلطنه عباس میررزا،‌ به تخت نشستن محمدشاه و پسر نوجوان‌ش، کوری و تبعید شاه‌زادگان قاجاری مدعی نظیر قهرمان‌میرزا، خسرو میرزا و ...
داستان در پهنه جغرافیایی ایران از تبریز تا صحراهای ترکمن‌نشین و از تهران تا هرات گسترده شده است.
جنگ و گریز مدعیان از تبریز با شاه جوان تا زنجان، قزوین و تهران  و از سوی دیگر جدال پرماجرای محمدحسن خان سالار پسر آصف الدوله معروف در خراسان و هم چنین اشاراتی به مساله هرات و لشکر کشی حسام‌السلطنه در بستر یک مبارزه بزرگ‌تر و اما مخفی بین ناصرالدین میرزا و دختر افسانه‌ای محمد‌شاه قاجار رخ می‌نماید.
شرح مختصر سلوک فردی و حکومتی محمدشاه، میرزا حاجی آغاسی و زن خواسته او برای شاه یعنی خدیجه‌خانم چهریقی و فرزند عزیزش عباس میرزای نایب‌السلطنه دوم، دولت مستعجل مهدعلیای ملک جهان قبل از پیش‌آمدن میرزا تقی‌خان امیر نظام تا صدراعظمی پایتخت در کتاب آمده است.
نویسنده بخاطر گرایش طبیعی برای تصویر کردن جهان قهرمان داستان‌ش کم‌لطفی‌هایی هم در  حق امیرکبیر کرده است که البته نمی‌توان با جرات آن‌ها را رد کرد.
خواندن این کتاب به کسی که تاریخ معاصر علاقه دارند اما شوق خواندن کتب اصلی را ندارند. توصیه می‌کنم.
        

33

کوری
          رمان کوری اثر ژوزه سارا ماگو را می‌توانم یکی از سه داستان خوبی که تا کنون (بابا گوریو، کوری و سومی که هنوز خلق نشده است) خوانده‌ام، بخوانم! داستان و نقاط تعلیق، سبک نگارش، پیدایی جهان نویسنده در آن، تغییرات تحول‌گونه شخصیت افراد در مسیر داستان، نمادشناسی استادانه و صد البته ترجمه خوبی که به دست من رسید این اثر را بی‌نظیر کرده است. سعی می‌کنم دریافت‌های خودم از این داستان را اینجا با شما در میان بگذارم.

•	قبل از هرچیز نثر و الگوی نگارش کوری را شما شگفت زده‌ می‌کند! کتاب پاراگراف ندارد! نقل قول‌ها خلاف همه رمان‌ها از هم جدا نمی‌شوند و علائم سجاوندی در حداقل خود بکار رفته است. اگر در سرزمین بینایان راه تشخیص گوینده کلمات نگاه کردن به صورت اوست! در اینجا همه صداها درهم به گوش شما می‌رسد پس باید گوشتان را قوی کنید و تمایزها را تشخیص بدهید!‌ نویسنده این کار را با نشاندن حرف بزرگ اول در متن کرده است! کار فارسی‌زبانان این میانه سخت است.
•	کوری را می‌توان روایت یک بیماری و بحران فراگیر اجتماعی قلمداد کرد. هرچقدر مثال‌هایی که در ذهنتان می‌‌آید مهلک‌تر باشد تطبیق‌های بیشتری خواهید یافت. برای ما که کرونا تجربه کردیم، تصور اینکه یک بیماری چطور می‌توان نظامات اجتماعی، بنیان‌های فردی و جمعی و قواعد حکمرانی را متحول کند امکان درک بیشتری دارد. افراد کنار ما در مواجهه با چنین بحرانی دقیقا مثل داستان دو پاره می‌شود؛ کسانی وضعیت رنج‌آور پیشامده را فرصتی برای بهره‌مندی و استثمار هرچه بیشتر هم‌نوعان و در مقابل افرادی نیز پیامبر‌گونه نقش رهبری، امداد و توانمندسازی دیگران را به عهده می‌گیرند. با این عینک تصاویر بسیار خوبی را در این داستان تجربه کرده و خواهید دید.
•	اگر فرض کنیم در قرنطینه و یا در کل شهر کوری باعث نابودی تمام لوازم و ابزار و خدمات زندگی شهری شده است، نظم پساکوری! را می‌توان یک نمایش الهیاتی از سفر پیدایش دانست! جامعه بی‌نظم نخواهد بود و اگر نظامات ساخته ما نابود شوند خودش نظمی خودبسنده را تولید و تقویت خواهد کرد! خواندن این کتاب شاید درک درست‌تری به ما بدهد که آنارشیستم بی‌نظمی نیست بلکه نوعی نظم است که ما از درک قواعد و اصولش ناتوانیم. مکانیزم اسکان مردمان، سازوکار توزیع غذا، فرایندهای برطرف‌ کردند نیازهای ضروری فردی و اجتماعی همه در کتاب توضیح داده شده است. اینکه ما از شکل غذا خوردن یا اجابت مزاج مردم کور آزرده و متهوع می‌شویم یک دلیلش این است که قادر به درک نظمی که چنین جامعه‌ای را شکل داده و توسعه خواهد داد نیستیم.
•	یکی از زیباترین اپیزودهای کتاب اتفاقاتی است که موقع توزیع غذا می‌افتد! من حس می‌کنم بتوانیم این صحنه را با لحظه پیدایش جوامع مدرن باستانی! که حکومت به عنوان نماد تولید و اجرای نظم و هم‌چنین ابزار توزیع رانت در پدید آمده است،‌ مقایسه کنیم. ابراز رضایت نسبتا عمومی شهروندان از دیکتاوری گروه غذادار! خود نشان‌دهنده نظام ذهنی جوامع در پذیرش دیکتاتوری و ظلم بعد از پایداری یک نظم جدید است.
•	نظم جدید همه ارزش‌ها و پدیده‌های جامعه را متحول می‌کند و البته ارزش‌های جدیدی هم خلق خواهد کرد که به شکل چرخش‌پذیر بازتولید همان نظم اولیه هستند تا جایی که کاملا استیلا پیدا می‌کنند و بعد از آن به خود تخریبی دچار می‌شوند! (زمینه‌های انقلاب‌های اجتماعی) مفاهیم اخلاقی، مالکیت، حقوق شهروندی،‌ نیازهای اولیه مسکن و خوراک و پوشش همگی دستخوش نظمی جدید می‌شود.
•	زندگی در وضعیت کوری صورت بدی دارد! روان انسان می‌خلد و جسم را می‌کاهد! اما در این کاهیدن و خلیدن تزکیه و پالایشی است که چشم نازک‌بین می‌خواهد! با فروکاست مفهوم زندگی مدرن در داستان کوری به رفع نیازهای اولیه آن‌هم به شکل دهشت‌آلود، روح آدمی فرصت می‌کند بسته به استعداد خودش پالوده شده و اوج بگیرد. با تحول مفهوم مالکیت خصوصی که سرآغاز قدرت‌طلبی نوع بشر است با انسانی مواجه می‌شویم که برای زندگی حرص نمی‌زند و کبر نمی‌ورزد و از این درگاه متعالی مفهوم مرگ و زندگی برایش تغییر می‌کند.
•	خانواده چیست؟ جمعی که ایمان دارند در برآیند با یکدیگر نیازهاشان برآورده می‌شود، خیالشان تخت و روحشان آرام خواهد بود. داستان کوری روایت شکل‌گیری خانواده‌ای جدید است که با وضع جدید سازگار است. خانواده را مادری رهبری می‌کند که همچون نه بلکه خود پیامبری در شهر کوران است. او وظیفه دارد نگران همه باشد! چشم همه باشد! نان‌آور همه باشد. برای همه بجنگد و هیچ نخواهد! مگر بعثت جز برای این است و دست آخر که کم‌ آورد و مچاله شد بین دوگانه این‌که بگوید من هم کورم یا بینا! بینایی را انتخاب کند با همه مسولیت‌هایش
        

21

ناطور دشت
          کتاب، روایت بیم‌ و امید‌های یک جوان نورس و در آستانه بلوغ است. بلوغ جنسی، بلوغ فکری و عقلی و حتی بلوغ اجتماعی.
متن کتاب پر است از خرده‌گیری و ایرادهای رایج نوجوانان به سنت‌های درست و غلط جامعه! همان چیزی که مختصات زندگی نوجوانی است؛ زندگی که نوآوری دارد و هنجار شکنی؛ چه اینکه نفرت‌ها عمیق نیست و در بسامد رویدادهای زندگی تبدیل به دلتنگی و  حتی محبت می‌شود.
نوجوان به همه بزرگ‌سالان بدبین است حتی معلمی که او را دوست دارد و سرنوشتش را دنبال می‌کند! هرچند بدبینی‌ها گاهی تنها تا زمان ترک آن افراد ادامه می‌یابد.
نوجوان در ابر مشکلات و ناهنجاری‌های جامعه امریکایی (نیویورک) خود را آزمند مهاجرت می‌بیند! مهاجرت به غرب دور!‌ به ناشهر‌ها و زندگی‌ا ی دور از مردمان!‌شهرها! مدرسه و حتی کسب و کار
او در این سفر می‌خواهد تنها یک نفر را با خود ببرد اگر ببرد!
همان حسی که سفر و رفتن را در او برانگیخته می‌کند تا خودش را حفظ کند جایش را به ماندن می‌دهد تا نونهالان را حفظ کند.
او می‌خواهد نونهالان را مصونیت ببخشد از تندباد زشتی‌های جامعه که اگر توفان کند کودک و جوان نمی‌شناسد. او خود را مسئول سلامت و نشاط و خنده‌ها و بازی‌های کودکان می‌داند؛ چیزیکه بزرگ‌سالان از خود او دریغ کرده‌اند.
مرگ نیز در نظر او جلوه جالبی دارد؛ مرگ را نیستی نمی‌ داند برای مردگان چه اینکه با مردگان رابطه  دلی دارد اما برای خود نیستی می‌داند و غربت. این حسی است که از یک باور الهیاتی بر می‌آید؛ عظمت و حیات مضاعف روح بر انسان و ترس از تغییر مکان!
سازشکاری او نه از پخمگی که از درک متفاوتش از پدیده‌های اطراف نسبت به همسالان است.
تردید او در انجام دادن کارهایی که دوستشان دارد مثل زنگ زدن به یک دوست قدیمی و کم‌ایراد نیز، بیش از آن‌که ناشی از تردید و سستی باشد از همان درک و باورهای قلبی او سرچشمه دارد.
حرف نویسنده این است
نوجوانان را تنها نگذارید اگر بگذارید کودکان هم تنها خواهند بود
و اگر باشند ما جامعه‌ای از تنهایان خواهیم بود.
        

8

قمارباز
ترجمه جلال
          ترجمه جلال خواندنی اش کرده یا اثر مسحور کننده رمان‌های روسی است نمیدانم!
در دسته ادبیات کلاسیک کتاب خوبی است؛ توصیفات، زمان‌بندی‌ها، شخصیت‌ پردازی‌های متنوع. 
در این کتاب هم تاثیر جدی تعاملات و فرهنگ روس‌تباران از فرانسوری‌ها و این بار به شکل ویژه از انگلیسی‌ها و آلمانی‌ها روشن است. فرهنگ روسیه، تشریفاتش، ارزش‌هایش، زبان و حتی مقامات‌ش تحت تاثیر اروپاست. 
روسیه مصرف‌کننده همه چیز اروپاست فرق نمی‌کند در معاصرت با پطر کبیر  باشد یا در عصر پسا کاترین! اینجا کار از ارزش‌های معنوی گذشته! اروپا ثروت روسیه را هم مصرف می‌کند!
کاش اما اول شخص نمی‌بود زاویه روایت داستان که قهرمان بتواند خودش را اینقدر راحت از کارهایش  تبرئه کند.
قمارباز را باید با جلال تحلیل و توصیف کرد که او خودش هرگز گرد این جادو نگشته! لابد علتی داشته که دست به این ترجمه زده است آن‌هم در دورانی که کم کمک  آوازه اش بلند است و ناشران قدر قلم و ذهن او را می‌دانند. قدر قلم آهنگینش، تندی لحنش، سرعت فهمش و دست آخر قدرت کلامش!
قمارباز تصویر یک زندگی بی مسلکی است، بی قاعدگی  و بی اصولی! قمار نه فقط در میزهای قرمز تالار سبز بلکه تمام زندگی قمارباز است.
قمار انسان را وا می‌دارد که دست بکشد از دوست‌داشتنی‌هایش؛ پول باشد یا معشوقه‌ای
مقام باشد یا خاک وطن!
قمارباز آدم بی‌تصمیمی است که بامدادان اراده می‌کند و شام‌گاهان رها
قمارباز بدست می‌آورد هر آنچه را که می‌خواسته از زن و ثروت و مکنت و از دست می‌دهد بدون آنکه خواستنی در پی داشته باشد.
قمارباز تباهی دیگران را شکست شخصیت یک کنتس پیر را می‌بیند و فرسودگی و اعتیاد و تباهی خود را  هرگز
قمار باز تصویر روزمرگی‌های ماست که همه عمر در پی فضیلتی هستیم و موهبتی! و وقت داشتنش سرآسیمه‌ایم تا از دست بدهیم! دور شویم از او
قمار باز تصویر مسخ‌شده جامعه‌ای است که فرصت می‌دهد دیگرانش ثروت و عمر و اعتبارش را بکاهند و بفسرند و بشکنند.
        

11

یک عاشقانه ی آرام
          تقدیم به روح بلند نادر ابراهیمی 
فقط اسمش یک عاشقانه آرام است!
عشق مگر آرامش می‌داند؟ آمده است تا بهم بریزد،  از هم بپاشد، عریان کند و نویی و تازگی در اندازد.
ظاهر کتاب نجواهای عاشقانه‌ای با معشوق در سایه عشقی ۴۰ ساله اما 
داستان زندگی یک نویسنده است
خودش، دغدغه‌هایش،  شغلش، مبارزاتش، زن و فرزند و مادرش،
خانه و کاشانه و وطنش،‌ هنرش و آرزوهایش
نادر در این کتاب به سرنوشت خود می‌پردازد خودی که از تاریخ معاصر نیم قرن ما جدا نیست
مبارزه، نبرد مسلحانه، روشنفکران، روستاییان، حتی شبکه‌های پشتیبان مبارزین و خانواده‌شان
نادر در این کتاب از خجالت روشنفکران بی‌حوصله و پر مدعا در‌آمده است.
نادر حتی از موسیقی و چاووش اول انقلاب هم نگذشته است؛ از شهرام  و شجریان یا نوری و مشکاتیان!
اوست که تنها حق دارد بگوید
شور آزادگی را گر بهای جان بود 
عشق و دلدادگی را هم بهای آن بود 
از شعرا،‌ نقاش‌ها، خطاط‌ها و موسیقی‌دان‌ها تصویر زندگی و یکپارچکی یک ملت ساخته است.
عاشقانه آرام کوه دارد، دشت دارد و دریا و جنگل
اما نه برای عاشقی تنها بلکه برای مبارزه،‌ خلوت و تفکر
کوه نادر در عاشقانه آرام تنها پیمودن یک راه و ورزش کردن نیست که آن هم هست
کوه نادر الهامی نمادین از مبارزه است از شهر بی‌پیرایه مبارزان راه آزادی است در کوه می‌شود مشکاتیان را دید! اساتید خوش‌نویسی را دید و حتی می‌شود ولایتی دولت‌مرد را دید.
همان طور که دشت او و عسل برنج برآمده از دل سنگ‌ها و کوهستان‌های ایران همان گنج ماست که پیشنیان میراث‌مان نهاده‌اند. عسل یک زن باشد یا دفینه گران‌سنگ هزاره‌های ما،‌ چه فرقی می‌کند؟ که این دست رنج مادر طبیعت است و آن یکی مادر رنجور ایران زمین!
عاشقانه ‌آرام نادر مسئولیت روشنفکری و مبارزه است که باید به آسایشگاه کودکان بیمار هم سر بزند 
همان‌طور که باید به  کتابخانه ملی رفت و در آن‌جا به فکر شوهر دادن یک زن محجبه با فضیلت زیبا رو بود، تئاتر دید و سینما را مسئولانه و انقلابی دنبال کرد و کارگردان‌های وطن‌خواه را از فیلم‌سازهای نشخوار‌کننده جدا کرد.
عاشقانه آرام حتی پاسدار زبان فارسی است آن‌جا که حاضر نیست بجای «اثر گاه» بگوید موزه!
نادر هم اهل مبارزه است و هم اهل زندگی آن هم به کمال؛ هم پدر است، هم مددکار اجتماعی است هم معلم است که باید جوانان وطن را از جهل برهاند و هم هنرمند که حق دارد خط از جیغ قلم بنشاند در لوح زمین و نای دف دراندازد به آسمان از شور و نور و نان!
گیله مرد کوچک بزرگ است در این داستان!‌بلند قامت به اندازه همان سبلان و زلال است به اندازه همان ساولان.
نادر از حیثیت عشق دفاع می‌کند که کشاکش پر طلاطم روزهای فراق نه که عشق نیست بلکه میراب‌آگاه چشمه‌سار آن است که عشق اگر آبی است زلال و خروشان و گوارا باید که زندگی بسازد و وطن بپردازد. باید درخت بنشاند و بوستان بیاراید.
        

14