یادداشتهای مهتاب ابراهیمی (44) مهتاب ابراهیمی 1404/1/24 رز سفید، جنگل سیاه یون دمپسی 2.8 5 چهقدر تکراری و کلیشهای بود! از اول حدس میزدم قراره چی بشه. یه داستان نخنما بر ضد نازیها و در دفاع از متفقین مخصوصا آمریکاییها! یعنی نویسنده انتظار داشته بعد از خوندن این کتاب آبکی به آمریکاییها حق بدیم که هیروشیما و ناگازاکی رو بمب اتمی زدن؟!!! 0 5 مهتاب ابراهیمی 1403/8/26 سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا منصور ضابطیان 4.1 83 انتظار داشتم عمیقتر باشد و اطلاعات تاریخی، سیاسی، مذهبی بیشتری راجع به کوبا به من بدهد. اما محیطی که ضابطیان توصیف کرده بود خیلی محدود بود. من تشنهی دانستن بیشتر بودم و وقتی کتاب را میخواندم با اینکه لذت میبردم ولی نق هم میزدم که چرا اینقدر کتاب سطحی است چرا نویسنده مثل یک دوربین فیلمبرداری همهچیز را توصیف کرده و خیلی به عمق نرفته.... 0 4 مهتاب ابراهیمی 1403/8/25 مجید بربری: زندگی داستانی حر مدافعان حرم شهید مجید قربانخانی کبری خدابخش دهقی 4.1 26 چهقدر زود تمامش کردم. از بس دلم میخواست از مجید بیشتر بدانم. چه جوری بود و چه جوری زندگی کرد و چه جوری شهید شد و چه جوری بهترین عاقبت رو برای خودش رقم زد. از دیروز که کتاب رو تموم کردهام همهاش دارم به مجید بربری فکر میکنم. به دست و دلبازیاش، به معرفت و جوانمردیاش، به عشق خالصانهاش به امامحسین،.... چه جوری میتونم شبیه مجید بشم؟ ۵ امتیاز را به خاطر محتوای عالی و جذاب کتاب دادم وگرنه قلم کتاب پر از اشکال و نقص است. 0 8 مهتاب ابراهیمی 1403/6/29 هیتی عروسک یکصد ساله راشل لایمن فیلد 3.9 2 هیتی عروسک کوچولویی است که صد سال از عمرش میگذرد و داستان زندگی پرماجرایش را از گوشهی یک مغازهی عتیقهفروشی در نیویورک برایمان تعریف میکند. او را یک دورهگرد پیر در ایالت ماین آمریکا از چوب درخت زبانگنجشک کوهستانی ساخت و به فیبی پربل دخترک هفتسالهی خانوادهی پربل که زمستان را به او پناه داده بودند، هدیه داد. راشل فیلد این داستان را در سال ۱۹۲۹ نوشت و اثرش برندهی جایزهی نشان نیوبری شد. نشان نیوبری به کتابی داده میشود که تاثیرگذارترین و برجستهترین خدمت را به ادبیات کودک در آمریکا انجام داده باشد. راشل فیلد روایت زندگی عروسک را به نوعی بهانهای ساخته که تاریخ آمریکا و سبک زندگی خانوادههای آمریکایی را بیان کند. خانوادهی پربل از اولین مهاجرانی هستند که به آمریکا آمدهاند و مسیحیان معتقدی محسوب میشوند و اولین کاری که برای هیتی میکنند یک دست لباس مناسب برایش میدوزند. نکتهی منفی که در کتاب وجود دارد، نوعی نگاه از بالا به پایین نویسندهی آمریکایی( و هیتی) به بومیان آمریکایی است که آنها را چندین بار وحشی میخواند و مردم هندی را نیز کافر و بتپرست خطاب میکند. جالب است که هیتی با اینکه خودش افکار خرافی دارد و این باورهای خرافی در گفتوگوهای خانوادهی پربل هم مشاهده میشود، بهراحتی دیگر فرهنگها را قضاوت میکند و آنها را فاقد تمدن میداند. بعد از خانوادهی پربل، خانوادهی آمریکایی دیگری که به عنوان مبلّغ(!) مسیحی در هندوستان زندگی میکنند، او را از مرد قهوهای( یعنی مرد هندی) میخرند و به دخترشان تنکفول میدهند. آنها سختیهای زندگی میان هندیها را پذیرفتهاند تا بومیهای بتپرست را به دین دعوت کنند! (اصلاً هم اهداف استعماری ندارند😉) بعد از آن هیتی به همراه تنکفول دوباره به آمریکا باز میگردد و در این سالها وقایع مهم فرهنگی و تاریخی آمریکا را شرح میدهد. کواکرها، لغو بردهداری، آبراهام لینکلن، جنگ داخلی، نویسندگان بزرگ و آثار مهمّشان،.... خواندن این کتاب به گمانم برای کودک و نوجوان ایرانی مشکل باشد چون آنقدر واژگان و اصطلاحات ناآشنا و اسمهای خاصّی که به تاریخ و ادبیات انگلیس و آمریکا مربوط میشود، در خود دارد که به احتمال زیاد نوجوان را گیج میکند. هرچند وجه ماجراجویانهی داستان ممکن است برایش جذاب باشد. نویسندههای ایرانی میتوانند از چنین ایدههایی برای روایت تاریخ، فرهنگ و تمدن ایرانی برای کودک و نوجوان ایرانی به زبانی جذاب استفاده کنند. به شرط اینکه جنبهی قصهگویی را به دست فراموشی نسپرند. چون همیشه این قصّه است که مخاطب را آمادهی شنیدن همهی حرفها میکند. آن هم در رفتار و کنشهای شخصیتهای داستان نمود پیدا میکند نه لزوماً در گفتارشان! 0 6 مهتاب ابراهیمی 1403/5/17 کشور دروغگوها جانی روداری 5.0 3 باید با دروغ مبارزه کرد. باید شجاع بود. حقیقت همیشه پیروز است اگر ما بخواهیم و آن را فریاد بزنیم مانند جلسومینو در کشور دروغگوها! 0 2 مهتاب ابراهیمی 1403/3/22 ویولون زن روی پل خسرو باباخانی 4.3 128 از آن کتابهاییست که همهاش ته دلت قیلیویلی میشود بروی و کتاب را برداری و ادامهاش را بخوانی. وقتی داری کارهایت را در خانه انجام میدهی، غذا درست میکنی، سیب و به دم میگذاری، پرتقال قاچ میکنی برای بچهها، همهاش دلت به این خوش است که آخجون! کارم که تمام بشود، میروم سراغش! گاهی کتاب را میبستم و چشمانم را روی هم میگذاشتم و سعی میکردم چیزهایی را که خواندهام در ذهنم مجسم کنم. عمق آن درد را درون خودم حسّ کنم و تکان بخورم. سی سال درد و رنج، سی سال ناامیدی، سی سال تحقير، سی سال گم کردن گوهر وجودی خود و بعد از سی سال تاریکی به سوی نور حرکت کردن.... دیگر هرگز نخواهم توانست به یک معتاد به چشم یک مجرم نگاه کنم. بلکه او را بیماری میدانم که سخت گرفتار درد لاعلاج خود است. هرچه دست و پا میزند، راه خلاصی نمییابد و در انتهای هیچ راهی نوری نمیبیند. عمیقاً به درک و همدلی دیگران نیازمند است و محبّت و صبر و حوصلهی اطرافیان را میطلبد. قبلاً از آقای باباخانی رمان *خسروِشیرین* را خوانده بودم و خاطرهی شیرینش در ذهنم مانده بود. قلم بسیار هنرمندانهای دارند و خواننده را پا به پا تا آخر داستان میکشانند. اگر کسی کتاب حالخوبکن ازم بخواهد، حتماً اول همین کتاب را بهش توصیه میکنم. 0 4 مهتاب ابراهیمی 1402/12/26 زمستان بی شازده فاطمه نفری 4.3 1 داستان پسری شرّ و شیطان به نام آقارضا که حواسش پی کفتربازی است و با بچههای محل سر هر بهانهای درگیر میشود. پدرش رفته پی کار و چند وقتی است خبری ازش نیست. مادر دل توی دلش نیست و از نگرانی دارد دیوانه میشود. اما انگار بازیگوشیهای رضای بیخیال تمامی ندارد. با رضا همراه شدم چون احساسات اش را درک میکردم و بهش حق میدادم. طبیعی است که یک پسر نوجوان در این سن کمتر به درس فکر کند و مدام دنبال بازیگوشی باشد اما طبیعی نیست که ناخواسته درگیر ماجرای خطرناکی شود که ممکن است به قیمت سنگينی برای خودش و خانوادهاش تمام شود.قولی که مجبور شد به مهندس بدهد، او را با بد کسانی درانداخت. ترس و دودلی، تردید، ماندن پای قولی که به مهندس داده و یا راحت کردن خودش از همهی دردسرها؟ درگیریهای ذهنی رضا مرا هم درگیر کرده بود. یک پسر بچهی بیدفاع چطور میتواند از شرّ ساواک در امان بماند؟! چه لحظات پر التهابی را باید بگذراند؟ چهقدر باید مراقب باشد؟ چهقدر باید رنج ترس و دلهره را تنهایی به دوش بکشد و دم برنیاورد؟ ریتم داستان تند است و ماجرا پشت ماجرا اتفاق میافتد. پیگیری سرنوشت رضا برای خواننده مهمّ است و تا آخر کتاب میکشاندش. 0 2 مهتاب ابراهیمی 1402/12/20 بیهوشی گردن کرمن 0.0 40 از خواندن این داستان خیلی لذت بردم.😍 فرم قوی و استخواندار کتاب و پیام اخلاقی آن، واقعاً حالم را خوب کرد ولی فقط یک نکته در محتوا باعث تردیدم میشد. آن هم همان جاذبههای بین دختر و پسر در یک دبیرستان آمریکایی بود که آدم را یاد فیلمهای تینایجری میانداخت. البته این کتاب به نسبت فیلمهای آمریکایی خیلی تمیز بود ولی به نظرم باز هم در پیشنهاد دادن کتاب به نوجوان باید احتیاط کنم. شاید به عنوان یک مادر زیادی نگرانم ولی وقتی فکر میکنم پسر نوجوانم کتابی را بخواند که دخترها پی جذب پسرها و پسرها درگیر عاشق کردن دخترها هستند، دلم هری میریزد پایین. شاید هم چون فیلم آمریکایی زیاد دیدهام، فکرم خراب شده!!😅 چون میدانم آخر فیلم این دوستیها و رفتآمدها به کجا میانجامد! و ذهن نوجوان آن هم پسر تا کجاها که نمیرود!😬 سوژهی اصلی کتاب آنقدر جذاب و پرکشش هست که احتیاج به نمایش جاذبههای دوستی دختر و پسر نبود؛ لابد نویسنده مطابق فرهنگ خود تصمیم گرفته به نمک داستان بیفزاید....مثل بیشتر فیلمها و کتابهایشان. 1 7 مهتاب ابراهیمی 1402/12/19 متاستاز اسرائیل؛ استمرار تبعیض، ترور و تعدی کورش علیانی 3.9 35 کتاب جالب و خواندنی است. سبک نگارش نویسنده خاص، متفاوت و منحصر به خود اوست. گاهی کلامش طنز تلخی دارد که حقیقت دردناکی را بدجور حالیات میکند. نگاه نویسنده به مسائل نو و بدیع است. از حوادث تاریخی روایت خاص خودش را ارائه میدهد. اشرافش به مسائل اسرائیل و این همه سال تحقیق و پژوهش و تسلط بر زبان عبری حس تحسین و قدرشناسی نسبت به نویسنده را در دلم ایجاد کرد. عنوان کتاب برایم سوالبرانگیز بود. متاستاز را انگار جایی قبلاً شنیده بودم. در ذهنم این واژه ربطی به بیماری وخیم یا سرطان داشت. اما مطمئن نبودم. رفتم جستوجو کردم و متوجه شدم احساسم درست بود. متاستاز یعنی رشد و گسترش سلولهای سرطانی از محلّ اولیه به سایر قسمتهای بدن. این یعنی کنایهی نویسنده به غدهی سرطانی بودن رژیم نژادپرست اسرائیل. چه عنوان با مسمّایی! الحق که همینطور است. در طول خواندن کتاب با اطلاعات دقیق و منابع موثقی که نویسنده ارائه میدهد، هیچ خوانندهی منصفی باقی نمیماند که سرطانی بودن این رژیم را قبول نکند. اگر میخواهید همهی بخشهای کتاب را درک کنید و خوانش کتاب برایتان سخت نباشد، کتابهای تاریخی مربوط به جنگجهانی اول و دوم را بخوانید، مخصوصاً نگاهی به تاریخ جهان جلد ۲ و ۳ و مجموعهی ۳ جلدی تو زودتر بکش. در طول خواندن کتاب تو زودتر بکش سوالهایی برایم پیش آمد که پاسخش را در این کتاب پیدا کردم. 1 9 مهتاب ابراهیمی 1402/12/19 خداحافظ سارایوو آتکا رید 3.9 4 خب برای اینکه با جنگ بوسنی و صربها کمی آشنا بشوم، کتاب خوبی بود و چون در قالب رمان بود، بیشتر احساساتم را با خودش درگیر کرد. کتاب روایت یک خانوادهی پرجمعیت معمولی اهل سارایوو است که ناگهان با حقیقت تلخ جنگ روبهرو میشود. غیر از مادربزرگ بقیه چندان پایبند به اعتقادات مذهبی نیستند هرچند اسمهایشان مسلمانی است. سبک زندگیشان در بعضی جاها کاملاً غربی و بیگانه با فرهنگ اسلامی است. با این حال این نکته باعث نشد که با این خانواده همدردی و همدلی نکنم. آنها درگیر جنگ ناخواستهای شده بودند و ظلم بزرگی در حقشان روا داشته شده بود. محاصرهی چهلوهشت ماههی سارایوو، کشتن مردم عادی با تکتیرانداز، بستن راهها، ممنوع کردن واردات غذا، قطع برق و ...نمونههای کوچکی از وحشیگری صربها بود. با این حال مردم مقاومت کردند و جنگ بعد از ۳ سال جهنمی تمام شد. داستان از زبان دو خواهر روایت میشود. آتکا در سارایوو مانده است و در غیاب مادر، از مادربزرگ و بچهها مراقبت میکند. برای هر چیز کوچک حتی تهیهی آب دچار مشکل هستند و بچهها دچار سوءتغذیه شدهاند. هانا به همراه دو خواهر دیگر نادیا و للا، موفق میشوند با اتوبوسهای سازمان ملل از شهر خارج شوند و دربهدر از این شهر به آن شهر به دنبال سرپناه بگردند. آتکا زبان انگلیسی را خوب بلد است و روان حرف میزند. برای همین در ایستگاه رادیویی سارایوو مشغول به کار میشود. مدتی بعد به عنوان مترجم و راهنما، با خبرنگاران خارجی همراه میشود. آشنایی او با اندرو، خبرنگار نیوزیلندی، ماجراهای خطرناکی را برایش رقم میزند که خواننده را مجذوب و میخکوب میکند. بعضی جاها آنقدر حوادث تلخ و باورنکردنی بودند که نمیتوانستم بپذیرم که ماجرایی واقعی را دارم میخوانم. رفتم تو اینترنت هم گشتی زدم و عکس آتکا و بقیهی خواهرها را نگاه کردم. همهی زنهای بوسنیایی مثل این خواهرها شانس نیاورده بودند به موقع از کشور خارج شوند و سرنوشت فاجعهباری برایشان پیش آمده بود. با اینکه میدانستم ایرانیها در جنگ بوسنی به مسلمانهای این کشور خیلی کمک کرده اند، اما در کتاب اسمی از ایرانیها برده نمی شود! گاهی مترجم اطلاعاتی را در پاورقی آورده بود. نمیدانم آیا کتاب خاطراتی از زبان رزمندگان ایرانی حاضر در بوسنی و هرزگوین چاپ شده یا نه. دلم میخواهد ماجرا را از نگاه و زاویهدید یک ایرانی هم ببینم. در جایجای کتاب تأسف میخوردم که چرا مسلمانان باید در طول تاریخ همواره اینگونه مورد ظلم و ستم قرار بگیرند؟ چه زمان باید متحد و قوی بشوند؟ اگر کتاب *به صرف قهوه و پیتا* را نخواندهاید، همراه با این کتاب بخوانید. سفرنامهی خانم معصومه صفایی راد به بوسنی و هرزگوین هم خواندنی است. 0 0 مهتاب ابراهیمی 1402/12/8 حقیقت سمیر یعقوب توکلی 4.5 13 این کتاب را چندین بار جاهای مختلف دیده بودم اما از طرح جلدش خوشم نیامده بود. با بیزاری نگاهم را برمیگرداندم و توی دلم میگفتم از آنهایی است که حتی ورقش هم نمیزنم. وقتم را تلف خواهد کرد. مدتی گذشت و نمیدانم چه شد که دوباره توی طاقچه گذرم افتاد به این کتاب. فقط یک لحظه وسوسه شدم حالا که طاقچه کتاب را دارد بهم پیشنهاد میدهد، حداقل نمونهاش را بخوانم. چند دقیقهای که بیشتر وقتم را نمیگیرد. کنجکاوی است دیگر. لذت دارد سرک کشیدن توی کتابها! مطالعهی نمونه همان و دل از دست دادن همان! دیدم متن کتاب روان و خوشخوان است و ترجمهی خوبی دارد. موضوع کتاب هم که خاطرات یک مبارز معروف لبنانی به نام سمیر قنطار از رویارویی با رژیم صهیونیستی و گذران ۳۰ سال آزگار در زندانهای وحشتناک و نمور این رژیم سفاک است. به خودی خود سوژه داشت جذبم میکرد. شاید این مرد حرفهای جالبی داشته باشد و شاید اطلاعات ویژهای از اسرائیل بهم بدهد که تا به حال نشنیده باشم. شاید همراه شدن با این کتاب مثل یک ماجراجویی هیجانانگیز باشد. و همان طور هم شد. لحظات نفسگیر و دلهرهآوری را با خاطرات سمیر قنطار گذراندم. باورتان میشود، سمیر وقتی عملیات نهاریا را علیه اسرائیل غاصب انجام میدهد، فقط ۱۵ سال داشته؟! و حتی گروه را فرماندهی میکرده؟! اینها نکاتی بودند که تعجب و تحسینم را برمیانگیختند. به جرات میتوانم بگویم این کتاب با بقیهی کتابهایی که درمورد فلسطین خواندهام، فرق بسیاری داشت و تنفر و بیزاریام را از رژیم تهوعآور صهیونیستی بیشتر کرد. درحقیقت چشمهایم را به روی حقایقی باز کرد که تا به حال نمیدیدم. در سراسر کتاب، سمیر را این جوان کمسن و سال لبنانی دروزی را تحسین میکردم و همراه با خاطراتش قلبم آکنده از درد و اضطراب میشد. گاهی برای این پسر نوجوان اشک ریختم و گاهی با لبخندی، دلاوریاش را میستودم. و هرگز فکر نمیکردم عشق او به امامحسین علیهالسلام او را به ساحل هدایت برساند و عاقبتش را اینچنین نیکو بسازد. وقتی در اینترنت دربارهی زندگیاش و به دنبال عکسهایی از او جستوجو کردم، دلم هرّی پایین ریخت. فهمیدم که سمیر بالاخره دعوت امامحسین را لبیک گفته و رستگار شده است. خوشا به حالش! 0 3 مهتاب ابراهیمی 1402/11/2 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.3 20 نویسنده چقدر خوب هر روایت رو شروع میکنه و خوب تموم ش میکنه. چقدر استادانه از هیچی یک چیزی برای روایت کردن پیدا میکنه.... عجب قلمی داره، چقدر ریزبین و چقدر جزئینگر! و در عجبم از ترجمهی عالی امیرمهدی حقیقت که تا به حال نشده که ناامیدم کنه. آنقدر خوب و روان اثر را به فارسی برگردانده که فکر میکنی از اول فارسی نوشته شده.... لذت بردم از خواندن روایتهای کوتاه و خواندنی اش.... 0 11 مهتاب ابراهیمی 1402/10/10 از جناب غول چه خبر؟ لی یف نیکالایویچ تولستوی 3.7 4 از آن کتابهای خیلی خوب که وقتی داری میخوانی اصلا دوست نداری تمام بشود مثل شکلات دوران بچگی که گوشهی لپت نگهش میداری تا آب نشود و وقتی بهناچار تمام میشود، افسردگی میگیری که حالا با زندگیات چه باید بکنی.... قلم جادویی تولستوی روی کاغذ می لغزد و تو را به جاهای دور، به دنیای ذهن و خیال پیچیدهی انسانها میبرد، روح آدمها را واکاوی میکند و درسهای مهمی از زندگی به تو میدهد. داستان آخر، مرگ ایوان ایلیچ از همه بلندتر و از همه تاثیرگذارتر و شاهکار نويسنده است. چرا زندگی و مرگ ایوان ایلیچ مهم است و یا بهتر بگویم چرا تولستوی این موضوع را اینقدر بزرگ و مهمّ جلوه داده است؟! آن هفتههای آخر، روزهای آخر و لحظات آخر آنچنان نفسگیر و پرالتهاب و پرماجرا به تصویر کشیده شدهاند که با اینکه میدانی سرانجام ایوان خواهد مرد اما بازهم تشنهی خواندنی و ورق به ورق کتاب را با ولع سر میکشی. مجموعه داستانهای تولستوی با ترجمهی خوب لیدا طرزی از نشر نیستان همان کتابی است که حتما باید در کتابخانهات داشته باشیش و یا با خیال راحت به کسی هدیه بدهیش..... 2 8 مهتاب ابراهیمی 1402/9/25 نفس (بر اساس خاطرات لیلا غ) بهزاد دانشگر 3.9 12 کتاب نکات آموزندهای داره مخصوصاً برای دخترای نوجوان. هرچند از لحاظ فنی و ساختار داستان مشکل داره ولی بازهم میتونه گزینهی خوبی برای معرفی به دختران نوجوان باشه. بهتره بزرگترها به همراه نوجوانها این کتاب رو بخونن و راجع بهش باهم صحبت کنن. 0 4 مهتاب ابراهیمی 1402/9/18 قدیس دیوانه احمدرضا امیری سامانی 3.8 1 مجموعه داستانهای کوتاه به قلم احمدرضا امیری سامانی از نشر صاد. احمدرضا امیری داستاننویس ماهری است و تنوع داستانها قدرت قلم او را بهخوبی نشان میدهد. مهمّتر از همه اینکه قصهگوی خوبی است و خواننده را در همان چند صفحهی کوتاه آنچنان در قصه فرو میبرد که تا چند دقیقهای بعد از اتمام داستان وادارش میکند به تفکر. و تاثیری روی او میگذارد که شاید هرگز فراموش نکند. کتاب را خیلی سریع تمام کردم و یا بهتر است بگویم بلعیدم.....خلاصه که لحظات خوبی را با داستانهای این کتاب گذراندم. هنوز دارم به شخصیتهای داستانها فکر میکنم که وقتی کتاب را بستم و کنار گذاشتم، آنها چهطور به زندگیشان ادامه خواهند داد و آیا ماجراهای جدیدی برایشان رقم خواهد خورد که من از آنها بیخبر خواهم بود؟! 0 5 مهتاب ابراهیمی 1402/9/7 به صرف قهوه و پیتا؛ سفرنامه و عکس های بوسنی و هرزگوین معصومه صفایی راد 3.9 37 شرحی است از سفر معصومه صفایی راد به بوسنی هرزگوین و شرکت در مارش میرا. مارش یعنی پیادهروی و میرا به زبان بوسنیایی یعنی صلح. *این راهپیمایی هرسال به یاد ۸۰۰۰ قربانی نسلکشی سربرنیتسا بین هشتم تا یازدهم جولای برگزار میشود و آدمهای مختلف از ملیتهای مختلف و ادیان و مذاهب و عقايد متفاوت در این راهپیمایی ۱۱۰ کیلومتری شرکت میکنند.* کتاب جالب و خواندنی بود و نکات تازهای را یادم داد: اگر ضعیف باشی، به تو حتی فرصت نفس کشیدن هم نمیدهند.... *نکتهی بسيار غمانگیز این است که مردان بوسنیایی با اعتماد به سازمانهای بینالمللی اسلحهشان را زمین گذاشتند و شدند طعمهی چرب و نرم برای صربها.* صربها در این ۳ روز مردها را کشتند و به قصد پاکسازی قومی زنان و دختران را اسیر کردند و...... با فشار آمریکا و سازمانهای بینالمللی صلحی به نام صلح دیتون به مردم بوسنی تحمیل شد که در طی آن به صربها حتی از قبل از جنگ هم سهم بیشتری رسید. طبق این پیمان صلح نیروهای ایرانی مجبور شدند خاک بوسنی و هرزگوین را ترک کنند. اما مردم بوسنی هنوز خاطرهی خوشی از امامخمینی و نیروهای ایرانی دارند و میپرسند در این سالهای بعد از جنگ کجا بودید؟ *با خواندن این کتاب چهقدر هوس قهوه و پیتا کردم. دلم میخواهد بروم بوسنی و هرزگوین قهوه بخورم با پیتا؛ همان غذایی که خانمهای بوسنیایی خیلی خوب بلدند بپزند!* روایتگری خانم صفاییراد و نوع نگاهشان به مکانها و آدمها را دوست دارم و احساسات جاری در کتاب را با تمام وجود دریافت میکنم. گاهی میگریم و گاهی میخندم. اما درنهایت میدانم که بدون رفتن به آن مکان لذت سفر را چشیدهام. 0 8 مهتاب ابراهیمی 1402/7/17 روح عزیز مینو کریم زاده 4.4 24 در زندگی روزهایی هست که عادی و معمولی به نظر میآیند. نه کسی درخشندگی رنگشان را میبیند، نه عطر جادوییشان را در هوا احساس میکند؛ اما وقتی یک حادثهی کوچک میآید و به سنگینی کوه دماوند میافتد روی زندگی و همهچیز را خراب میکند، همان روزهای عادی و معمولی که کسی حاضر نبود برایشان تره خرد کند، روزهای دور و درخشانی میشوند که آدم حاضر است برای برگرداندن آنها، هرکاری بکند، هرکاری..... غروب روز آخرین دوشنبهی اسفندماه برای آرش چنین روزی بود..... همین شروع زیبا و هنرمندانه با آن عنوان عجیب کتاب که کنجکاویام را بهشدت برمیانگیزد و آن طرح جلد معماگونه که بر گیجیام میافزاید، کافی است که فعلاً از خیر خواندن بقیهی کتابهایم بگذرم و دو روز شیرین و بهیادماندنی را با این کتاب بگذرانم. آرش پسر نوجوان ۱۳ ساله دارد قصهی زندگیاش را میگوید، زندگیای که از آن آخرین دوشنبهی سال کاملاً دگرگون شد و ماجراهای عجیب و غریبی که برایش پیش آمد، او را در مسیر متفاوتی از گذشته قرار داد. حادثهی تلخی که برای مادرش اتفاق افتاد، آرش را رشد داد و بزرگ کرد. مینو کریمزاده چیرهدستانه آنچه را که میخواهد بگوید، در قالب داستان هیجانانگیزی میریزد و با پیچ و تابی که به ماجرا میدهد و شخصیتهای کاملاً باورپذیری که میآفریند، خواننده را به تحسین وامیدارد. موضوعات مهمّ و آزاردهندهای که ذهن هر نوجوانی را ممکن است به خود مشغول کند مانند کنار آمدن با عذابوجدان، قضاوت نادرست، تنها به جنگ مشکلات رفتن و پذیرفتن یا نپذیرفتن ناپدری،.....در این کتاب مطرح میشود و خیلی خوب و باورپذیر جواب گرههای ذهنی خواننده را میدهد. خیلی دوست ندارم درمورد خود داستان کتاب حرف بزنم چون میترسم حتی یک ذرّه از شیرینی کتاب کم شود. مزهاش را از اول خودتان بچشید و با ماجراهای آرش، تلّی، عمه رودی و روح عزیز......همراه شوید. 2 5 مهتاب ابراهیمی 1402/7/13 آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز معصومه صفایی راد 3.7 27 عالی! عالی! 0 3 مهتاب ابراهیمی 1402/7/9 با بچه ها که کسی حرف نمی زند کریستن بویه 4.2 9 عاشق ترجمههای عالی کتایون سلطانیام. قبلاً رمان مومو را هم از همین مترجم خوانده ام و لذت بردهام. میروم دنبال بقیهی کتابهایش....👌 0 1 مهتاب ابراهیمی 1402/7/8 مومو میشائیل انده 4.3 40 یک رمان نوجوان فوقالعاده که برای بزرگترها هم کلی حرف و پیام دارد. داستان دخترکی معصوم به نام *مومو* که داستان زندگیاش از همان ابتدا جذبت میکند و البته در لایههای زیرین داستان باید پیامهای نویسنده را پیدا و کشف کنی و به نمادها توجه داشته باشی. مومو کیست؟ عالیجنابان خاکستری کیستند؟ استاد هورا نمایندهی چه کسی است؟ *باید همانطور که داستان را با ترجمهی عالی و روان کتایون سلطانی میخوانی و ازش لذت میبری، روی تلنگرهایی که به ذهنت میخورد مکث کنی و فکر کنی. و این فکر کردن خیلی مهمّ است. هرلحظهی کتاب تو را یاد چیزی میاندازد از زندگی خودت و آدمهای اطرافت و همهی بشریت و همهی انسانها....* تاکید اصلی کتاب روی *زمان* است، اهمیت زمان، این گوهر ارزشمند، که دراختیار انسان قرار گرفته تا ازش استفاده کند برای رسیدن به اهدافش. این هدفها مهم و متنوعاند و واقعا فرق دارد که کدام هدف را انتخاب کنی و زمانت را صرف چه چیزی کنی، بعضی چیزها هستند که بیخودی بهشان اهمیت می دهی اما در اصل تو را از زندگی واقعی دور میکند و زمان گرانبهایت را ازت میدزدد. از آنجایی که انسانها ممکن است به اشتباه فکر کنند استفادهی درست از وقت یعنی بیشتر و بیشتر کار کردن و از آدمهای دور و بر غافل شدن، میشائیل انده با خلق داستانی فانتزی هنرمندانه و چیرهدستانه به خوانندهاش میگوید که حتی کار سادهای مثل نشستن کنار خانواده و وقت گذراندن با عزیزانت هم بهره بردن از زمان به بهترین شکل است. *خیلی روی عالیجنابان خاکستری فکر کردم، همهاش از خودم میپرسیدم اینها که مدام نقشه میکشند که زمان آدمها را بدزدند کی یا چی هستند؟ هرکس میتواند دور و بر خودش به وجود عالیجنابان خاکستری پی ببرد؟ کدام تفکر و کدام روش زندگی ما را تسلیم این خبیثها میکند؟ و به نظرم رسید هر چیزی که ما را از ارزش زمان و حقیقت زندگی غافل کند میتواند عالیجناب خاکستری باشد.* ترجمهی کتایون سلطانی آنقدر خوب است که دلم میخواهد چندین و چند بار کتاب را بخوانم و جملات و کلمات کتاب را در ذهنم تکرار کنم، ضمن آنکه احساس میکنم داستان پیامهایی بسیار فراتر از آنچیزهایی دارد که من درک کردهام و نیاز دارم دوباره مرورشان کنم. 0 22