یادداشتهای محدثه اصغری (6) محدثه اصغری 1404/2/5 سمفونی مردگان عباس معروفی 4.3 352 راستش حس میکنم در جایگاهش نیستم نظر درست درمونی بدم فقط تو شوکم شاید اندکی غمگینم نمیدانم شاید هم بعد ها که دید گسترده تری داشتم مجدد بخوانمش... تیکه هایی که دوست داشتمو گذاشتم پایین همچنان هشدار اسپویل هست. نکته دیگه اینکه بخش هایی بود در جزئیات روند داستان که نمیشد به عنوان تیکه هایی از متن جاش بدم و با خوندن میشه متوجه شد. اگر بهخاطر خون باشد، خوب چرا جنگ میکنند. زالو بیندازند. پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد تنهاست، نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد پدر پرسيد: "دنبال چي ميگردي؟" آيدين گفت: "دنبال خودم." هیچ چیز برایش تازگی نداشت. احساس می کرد یکبار در این دنیا زیسته بود و این تجربه دومش است. +خانم سورمه -سورملینا +خانم سورملینا، اجازه میدهید من شمارا دوست داشته باشم؟! سورمه ایستاد لبخند زد و زبانش را به آرامی به لب بالا کشید و گفت اختیار دارید ... میبینی که وضعیت بهتری از تو نداریم. با تقدیر هم سر جنگ نداریم. بهت نمی آید اخم کنی. غرور عجیبی دارد، آدم هوس میکند غرورش را بشکند. گفتم: حرفهای خوب بزن دنیا بیارزش نیست فقط انسانی زندگی کردن خیلی سخت است. پدر گفت: چرا شاگرد اول نشدی؟ گفت: خب شاگرد دوم شدم. پدر گفت: نمیتوانی شاگرد اول بشوی؟! گفت: چرا میتوانم. گفت: بشو! پدر میگوید: مثل بچه ی آدم مگر بچه ی آدم چه شکلی است؟ "زنها دو صدا دارند: یکی بم، یکی زیربم حرف میزنند و زیر جیغ میکشند! سمفونی مردگان - عباس معروفی 0 2 محدثه اصغری 1404/1/22 مغازه خودکشی ژان تولی 3.3 469 مغازه خودکشی رو بالاخره تموم کردم. یه تیکه هایی ازش که دوس داشتمو میذارم اما حاوی اسپویله مواظب باشید :) بابا چرا به جای لعنت فرستادن به تاریکی یه چراغ روشن نمیکنی؟ زنده بودن زمان میبرد. از همهچیز بریدن هم زمان میبرد. شما فقط یکبار میمیرید، پس کاری کنید که اون لحظه فراموشنشدنی باشه. میخوام بخوابم. مسئله این است که فردا دوباره باید به زندگی ادامه بدهد. تبریک میگم عزیزم، یک سال از عمرت کمتر شد. میتوانست بوی عطرش را در فضای اتاق حس کند؛ به نظرش کمی تند میزد.با کنترل تلویزیون تندی عطر را کم کرد. کتاب مربوط به سالهای آینده اس :) این دیگه قارچی نیست که گندیده بشه، یا قورباغهای نیست که فرار میکنه. این مرلینه که عاشق شده. وای چه گندی زده شد. مردم بهقدری تنهان که حتی وقتی این موجودات زهردار رو هم به اونها میفروشیم، باز جذبشون میشن. این مرد که گهگاه دوست داشت توی خانه یا آن بالا توی مغازه فرمان براند و دستور بدهد، وقتی به اعماق زیرزمینش میآمد و تنها میشد، صدایش درنمیآمد. تو مدرسه ازش پرسیدند کیها خودکشی میکنند. اون هم جواب داده بود آدمهای شاکی. راستی قبل از دیرام دام باید سهبار بگیم رام رام رام؟ مأموریت آلن به پایان رسیده بود. خودش را رها کرد. کاش جمله آخرش این نبود :) 1 1 محدثه اصغری 1404/1/22 بیگانه آلبر کامو 4.0 244 برای کامل شدن همه چیز، برای آنکه احساس تنهایی نکنم، فقط یک آرزو داشتم بکنم، که در روز اعدام من تماشاچی ها زیاد باشند و با فریادهای سراپا نفرت از من استقبال کنند. #بیگانه #آلبر_کامو 0 0 محدثه اصغری 1404/1/22 چشم هایش بزرگ علوی 3.6 214 کسی که از سرما نلرزیده، کسی که شب تا سحر بیخواب نمانده، چگونه ممکن است از سیری، از گرما، از پرتو افتاب صبح لذت ببرد؟ #بزرگی_علوی #چشمهایش 0 0 محدثه اصغری 1404/1/22 کیمیاگر پائولو کوئیلو 3.8 225 این جنگ خیر علیه شر نیست، بلکه جنگی برای ایجاد توازن در قدرت است. وقتی چنین جنگی در میگیرد، بیشتر از بقیهی جنگها طول میکشد، چون خداوند از هر دو گروه حمایت میکند. روزها میآیند تا آنها را زندگی کنیم یا در آن روز بمیریم. باید شجاعت تو را امتحان میکردم. شجاعت مهمترین شرط فهمیدن زبان دنیاست. : کیمیاگر_پائولو کوئلیو 0 0 محدثه اصغری 1404/1/20 سمفونی کفش ها: خاطرات بنیان گذار شرکت نایک فیلیپ اچ. نایت 3.8 16 اگر روبان آبی زمین میخورد، هیچپولی برایم باقی نمیماند، خرد میشدم. اما در عین حال درایتی داشتم که با اتکا به آن میتوانستم سراغ کسبو کار دیگری بروم. درایت به نظر جزء داراییهای نامشهود است، اما داشتنش همیشه توجیهی است برای خطر کردن. #سمفونی_کفش_ها #فیل_نایت توضیحات: روبان آبی اسم شرکت بود. 0 0