یادداشت‌های زهراخزاعی (21)

زهراخزاعی

زهراخزاعی

2 روز پیش

          که ماهی برآید
نویسنده سعید شبرنگ
قدیم ترها خواندن کتاب زندگینامه علما را دوست داشتم ولی کتابهایی که حالت داستانی داشته باشند و خوشخوان خیلی کم بود، اما الآن به لطف نویسندگان جوان و خوش ذوق در این زمینه خیلی کتابهای خوبی نوشته شده، این مدت چند کتاب زندگینامهٔ علما خواندم که حقیقتا لذت بردم.  
از جمله این کتاب که دربارهٔ ملاهادی سبزواریست و بسیار روان و زیبا نوشته شده بود. 

ایشان عالمی بزرگوار بود که سرآمد علوم زمانه اش بود تا جاییکه هنوز هم کتابهایش در حوزه ها تدریس می شود. 

اما چیزی که ایشان را متمایز میکرد و بسیار الهام بخش بود اینکه ایشان به لحاظ مالی بسیار متمول بود و پدر و اجدادشان از زمینداران بزرگ سبزوار بودند. ملاهادی در نوجوانی به مشهد میرود و لباس طلبگی می پوشد ولی از همان زمان بنا را بر قناعت میگذارد و رضا دادن در حد نیاز و الباقی را انفاق میکند و صندوق قرض الحسنه تشکیل میدهد و الی آخر... 

واقعا داستان ها و ماجراهایی که برای ایشان پیش آمد و در کتاب نقل شده عالیست عالی و هر بخشی سرشار از درس و الگوست برای ما. 
داستان فوت همسرشان و رفتن به کرمان و. ماجراهای آنجا 
یا بعدها در سبزوار و آمدن قشون شاه و غیره 

اگر هرکداممان به اندازه ظرفمان از دریای کتاب برداشت کنیم خیلیست.   


        

9

زهراخزاعی

زهراخزاعی

4 روز پیش

          یادداشت نفوذ در موساد 
نویسنده صالح مرسی
نشر شهید کاظمی 

یک داستان امنیتی جذاب در مورد یک مأمور اطلاعاتی کشور مصر  که در سیستم اطلاعاتی اسرائیل نفوذ میکند و یک شبکه جاسوسی آنجا راه اندازی می کند. 
اما این مأمور یا همان آقای رأفت الهجان نه مأمور امنیتی است و نه جاسوس حرفه ای ولی مناسبترین و بااستعدادترین فرد برای اینکار است تا جاییکه با سران رده بالای اسرائیل مثل موشه دایان و بن گوریون رابطه دوستی نزدیک برقرار می کند.  
رأفت شخصیت باهوش و زرنگیست و بارها در کارهای مختلف وارد میشود و خیلی زود هم جا باز میکند ولی بدبیاری میآورد، مدتی در خود فرو میرود ولی دوباره کمر همت میبندد و دوباره شروع میکند حتی گاهی به غلط ولی ادامه میدهد. 
در مأموریت اسرائیل هر چند در ابتدا دچار چالش و رکود شد ولی بعد چنان زیرکانه و حرفه ای کار را انجام داد که همسرش با دو فرزند بعد از مرگ او با هویت واقعی شوهرش و داستان زندگی پرفراز و نشیب او آشنا شد. 

نوشته بسیار جذاب و روان و خوشخوان بود با فراز و فرود های مناسب و شروع و پایان عالی. 


        

5

          دومین رمان بلند جهان را خواندم و لذت بردم. 
توصیفات از شخصیتها و مکانها و حالات مردم و اربابان همه آنقدر خوب و با جزییات بود که خودت را کاملا همراه میدیدی مثل یک نقاشی،  مثل یک فیلم و همانقدر هم از تمام شدنش غصه دار میشوی. 
شخصیتهای منفور و مفلوک یا بیعرضه یا بالعکس قلدر یا مهربان و دغدغه مند... 

اما جدای از کشش خود داستان باید بگویم خیلی سیاه نوشته شده بود داستان، در حدی که گل محمد که ظاهرا قهرمان داستان بود در حقیقت تا پایان جلد دهم هم برای من قهرمان نشد... 
انگار تکلیفش با خودش هم مشخص نبود و هدف والایی برای خودش نداشت و مردد بود. 

زمانی هم که یکسویه شد باز هم خیلی مقتدر و محکم نبود... 
البته نمیدانم گل محمد واقعی هم اینطور بوده یا نه چون ظاهرا با الهام از داستانی واقعیست. 
ضمن اینکه مردم زمانه هم زیادی فاسد بودند.. مردم عادی انگار همه عرق خور و زنان فاسد و.... 

و مذهب هیچ جایی در کتاب و مردم آن زمان ندارد تنها آدم های مذهبی داستان بیعرضه ترین و بیخودترینها هستند.... 

القصه این بخش ماجرا مورد نقد است. 
ولی آنقدر جذاب و پر کشش نوشته که خیلی راحت تا پایان جلد ده را بروید. 
و با دلتنگی برای کاکل بیگ محمد و برادر دوستی اش، خان عمو و شوخی هایش، خان محمد و کینه هایش، و.....  تمام کنید. 
        

2

          خاتون و قوماندان
خاطرات همسر شهید علیرضا توسلی(ابوحامد) فرمانده تیپ فاطمیون
همیشه مقام شهدا برایمان بالا بوده ولی آن نگاه نژاد پرستانه که نسبت به خانواده های مهاجر بخصوص افغانستانی داریم شاید اجازه این فکر که در میان آنها هم انسانهای مؤمن و با ایمان وجود دارد را به ما ندهد. 
انسانهای مجاهدی که در سایه اعمال گروه هایی مثل طالبان دیده و شنیده نشدند. 
اما واقعیت این است که انسانهای شجاعی مثل شهید توسلی که برای نجات کشورشان و اسلام راستین همواره جهاد کرده اند بسیارند که ما یک نمونه ازین افراد را در جنگ سوریه و در قالب تیپ فاطمیون دیدیم. 
آنهایی که خود سالها طعم تلخ تفکر تکفیری را زندگی کرده اند و آواره کشورهای دیگر شده اند و عده زیادی از آنها همسایه های ما هستند سینه سپر میکنند در مقابل داعشیان و در دفاع از حرم اهل بیت جان فشانی می کنند.  آنهایی که فقط برای رضای خدا و اهل بیت رفتند با اینکه اکثرشان زن و بچه داشتند و عموما از لحاظ مالی پشتوانه و خیال راحتی ای برای بعد نداشتند. 
حالا این کتاب زندگی فرمانده ی تیپ فاطمیون است که لحظه ای برای دفاع از حق چه در کشور خودش یا هرجای دیگر دنیا از هیچ تلاشی دریغ نمیکند. 
شیرینی روایت کتاب به این است که از زبان همسر ایشان نوشته شده و در کنار خاطرات زندگی شهید بسیاری از مشکلات و مسائلی که مهاجران با آن درگیرند را بی پرده بیان میکند. در واقع از چند جهت کتاب جذاب و جالبیست برای مطالعه. 



        

2

          تولد در سائوپائولو
کتاب در مورد دختری است که در برزیل متولد میشه و از نوجوانی تحت تاثیر ادیان مختلف به دنبال یافتن حقیقت و جواب سوالهایش می گردد.... 
شروع میکند به مطالعه مسیحیت و بودایی و ادیان ژاپنی و نهایتا آتئیست شدن 
کار در یک فروشگاه با صاحب کاری لبنانی وشیعه نقطه آشنایی اوست با اسلام ... 
و اخلاق که میتواند نقطه اتصال و جذب همه ی آدمها باشد اگر همه ما به سنت پیامبر مهربانی ها رحمة للعالمین باشیم. 

یک نکته ای هم که خیلی در زندگی ایشان برایم جالب بود همراهی خانواده بود، اینکه پدر و مادر ازینکه دخترشان از بدون خدایی به خداپرستی روی آورده انقدر خوشحالشان میکند که مسلمان و مسیحی اش مهم نیست. 

سوژه جالب بود ولی نوشته خیلی سردستی و ضعیف کار شده بود.. انگار که صرفا داریم دفتر خاطرات خانم کامیلا را میخوانیم نه اینکه اینها را یک نویسنده بازنویسی کرده. 
ازین نظر کتاب ضعیفی بود قطعا ولی خب خود سوژه جذابیت کافی برای به پایان رساندن کتاب را دارد. 
        

9

          یادداشت پابرهنه ها اثر زاهاریا استانکو
یکی از آثار کلاسیک اروپای شرقی 
و دلیل خواندن من سفارش رهبری در مورد خواندن این کتاب بود تا از خلال آن با اروپای قرن نوزده آشنا شویم.  با زندگی مردم کوچه و بازار و به خصوص روستاییان.
کتاب مربوط به قبل از جنگ های جهانی است. 
به زندگی روزمره مردم و دهقانان و رعیت های روستایی در رومانی میپردازد،  و حقایقی از زندگی اروپای شرقی در قرن گذشته که انسان انگشت حیرت به دهان میماند... 
از بیگاری مدام و بردگی مدام مردم و رعیت.. تا جاییکه حتی هنگام بیگاری در تاکستانهای اربابی به دهانشان از کوچک و بزرگ پوزه بند فلزی میزدند که مبادا یک حبه انگور در دهان بگذارند. 
از زمستانهایی که نیم بیشتر بچه های روستا را میبلعد. و تازه این وضع کارگران و رعیت هایی است که خودشان اهل رومانی هستند و برده های کشورهای دیگر نیستند. 
  خط داستان به خصوص در نیمه اول کتاب خیلی پرش دار و باید حواس جمع بخوانی تا خط سیر را گم نکنی و از نیمه کتاب تا آخر خیلی روانتر پیش میرود.  

این کتاب یک ادامه ای هم دارد به نام کتاب بازی با مرگ به قلم همین آقای استانکو که اگر دوست داشتید ادامه زندگی شخصیت اصلی داستان را  پیگیری کنید آنجاست. 
   


        

25

          #یادداشت_کتاب 
#ماهی_روی_درخت 

کتاب رو در شرایطی خوندم که حال روحیِ خوبی نداشتم ولی آخر کتاب حالم و روحیه و انگیزه ام چند پله بالا رفته بود چون به شدت روی بالابردن اعتماد به نفس و انگیزه دهی به «اَلی نیکرسون» دخترک داستان کار شده و در جهت ترمیم اختلال ها قدم برداشته شده ناخودآگاه شما هم حالتان خوب میشود. 
مسئله بعدی اینکه چون دختر خودم اختلال نوشتن داشت کاملا درک میکردم که دخترک نوجوان کتاب چه مشکلی داره و همذات پنداری میکردم یه جورایی.  
دوم اینکه تلاشش برام ستودنی بود چون میدونستم چقدر با سختی داره اینکارو میکنه.
و معلم و تاثیر و نقش معلم....  
و چقدر آرزو کردم که همه ی معلم ها در همه جای جهان با این مشکلات و مشکلات مشابه آشنا باشن و طرز برخورد با این بچه ها رو بلد باشن نه اینکه با یه برچسب تو خنگی، تو کودنی خودشون رو راحت کنن. 
آمین 
و اما دوستی که یکی دیگر از برجستگیهای کتاب بود. دخترک داستان بالاخره شجاعت پیدا میکند و با دو تا از بچه ها دوست میشود.. و شجاعت حفاظت از این دوستی که اینش برای خود من بولد بود.   



        

3

          بر جاده های آبی سرخ
نوشته نادرخان ابراهیمی

کتابی در ستایش وطن دوستی و مبارزه با ظلم و تجاوز بیگانه....
مبارزه تا کجا؟ 
تا جایی که خون پدر وطن فروشت حلال می شود
و تو باید در حساسترین لحظه ها سخت ترین تصمیم ها را بگیری. تو یعنی جناب میرمَهنای دوغابی یاغیه مبارزِ مؤمن که جایی در جنوب علم مبارزه با اشغال را بلند کرده... جایی در ریگ، کنار خلیج فارس. 
جاده های آبی، جاده های دریایی جنوب است که هلندی ها و انگلیسی ها آن زمان برای اشغال و چپاول منابع ایران با کشتی از این راه ها می آمدند... جایی میرمهنای ما میگوید ما خونمان را در این جاده ها میدهیم و این جاده های آبی را، سرخ میکنیم ولی یک وجب از این خاک و آنچه در آن است نمی دهیم.   
کتاب بر سیاق اکثر کتاب های نادرخان پر است از حس حماسی وطن دوستی و عشق به میهن و جانفشانی برای آزادی... آزادی به معنای حقیقی آن. البته که بعضی قسمتهای کتاب به سمت سخنرانی میرود ولی در بستر چنان کتابی سخنرانی هم میچسبد.    


        

2

        کتابی را خواندم که اگر سال نوشتنش را ندیده بودم فکر میکردم برای یکی دو سال اخیر است البته قسمتهاییش.  مثل محاصره غزه و... 
 نثر روان و راحت و زبان خودمانی و خوش خوان..
 پرهیز از زیاده گویی از نقاط مثبت کتاب بود چون کتاب یک گزارش گونه داستانی است نه یک داستان و رمان صرف. 

خبرنگاری مصری که برای یک گزارش به اسرائیل سفر میکند.  قبل سفر طرفدار صلح است و توافقنامه اسلو که خیلی از انعقادش نگذشته و معتقد است صلح تنها راه حل نجات فلسطین است.  اما پس از ورود به تل آویو و رفتن به غزه و مصاحبه با نماینده مجلس، رییس پلیس و یکی از اعضای حماس و خیلی از مردم عادی همچنین سفیر مصر در  غزه و از آنجا هم سفر به قدس و نماز در مسجدالاقصی که به قول خودش از آرزوهای محالش بوده و انگار دیگر آرزویی ندارد، به نتیجه های جالبی میرسد،  
نتیجه هایی که الان و در سال ۲٠۲۵ همچنان پابرجاست.. 
اینکه اسراییل اصلا دنبال صلح نیست،  دنبال تجاوز است و زور گویی و تحمیل نظر خودش. 
تشکیلات خودگران تبدیل شده به نیروی امنیتی اسراییل. تا جای ممکن جوانان فلسطینی را دستگیر میکند تا خیال اسراییل را راحت کند. 

و نکته ای که خیلی حسرت به دلم گذاشت این بود که وقتی آقای خبرنگار از شهر تل آویو دیدن میکند ساختمان های یک شکل و سه طبقه با مصالح ارزان حتی بدون بالکن و جزییات خاص و این برایش سوال شد که چرا انقدر ساختمان ها ساده و یک شکل است... جواب همراه جالب بود.. گفت:  چون اینها امنیتشان برایشان مهم است و فکر میکنند ممکن است نتوانند اینجا یعنی اسراییل را نگه دارند و مجبور شوند به کشورهایشان برگردند، میخواهند زیاد هزینه نکرده باشند.... 
میدانید این یعنی چه؟؟  یعنی خودشان هم امیدی به ماندن نداشتند اگر مقاومت ادامه پیدا میکرد، اگر عرفات اسلحه را زمین نمیگذاشت، اگر و اگرهای دگر.... 
والسلام. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6