یادداشت‌های سورینام (26)

          کتاب "بازرس" از گوگول یه نمایشنامهٔ کمدی است که درعین‌حال فضای تلخی را بازگو می کند. داستان درباره‌ی فساد اداری مسئولان در یک شهر کوچک در روسیهٔ قدیم می‌گذرد. در این داستان، یک انسان معمولی، اشتباها به‌جای بازرسِ مخفیِ دولت در نظر گرفته می‌شود و تمام مقام‌های شهر، از شهردار تا پاسبان و معلم، از او می‌ترسند و خواهان این هستند که خود را آدم‌های درستکاری نشان بدهند تا از خشم بازرس در امان باشند. گوگول با طنز سیاهش نشان می‌دهد که  چطور سیستم فاسد، آدم ها را مجبور می‌کند دروغ بگویند و رشوه بدهند تا موقعیتشان حفظ شود. اما نکتهٔ جالب این است که مردم عادی، یعنی همان طبقهٔ ضعیف، هم این کار را انجام می‌دهند. فقط در طبقه اجتماعی پایین تری قرار دارند. و اگر به جایگاه های بالاتری برسند،فساد جدیدتری را آغاز می‌کنند. برای مثال همسر شهردار از اینکه توانسته سر بازرس را کلاه بگذارد و دختر خود را به نوعی به عقد او درآورد، خوشحال است. زیرا طبقه اجتماعی او در حال تغییر است. و حالا می‌تواند راحت تر بر بقیه چیرگی کند. گوگول به نوعی ساختار حاکم در نظام های سرمایه داری فعلی را نقد می‌کند. شاید انسان ها در جستجوی آزادی و برابری باشند اما ته قلب خود، نمی‌توانند خود را برتر از دیگران نبینند. 
        

5

        نمایشنامه «عروسی» اثر گوگول با طنز تلخ خود، جامعهٔ روسیهٔ قرن نوزدهم را در آستانهٔ تحولات سرمایه داری نقد می‌کند. ازدواج در این اثر نه یک پیوند عاطفی، بلکه معامله ای اقتصادی است که شخصیت‌ها —به‌ویژه پودکولِسین—با ترس از هزینه‌ها و محاسبات سود و زیان به آن نزدیک می‌شوند. تمامی شخصیت ها صرفا برای ویژگی های مادی عروس، نظیر زبان فرانسه، سفید بودن تن، خانه دوطبقه و... برای ازدواج با او صف آرایی کرده اند. گوگول با نمایش مصرف‌گرایی در مهمانی عروسی و کالایی شدن روابط، نشان می‌دهد که چگونه منطق بازار حتی صمیمی‌ترین لحظات زندگی را به کالا تبدیل می‌کند. فرار پودکولِسین در آخرین لحظه، نماد گریز از مسئولیت‌های مالی در نظامی است که انسان‌ها را به محاسبه گران منفعت‌طلب تبدیل کرده است. این نمایشنامه، با نگاهی پیشگویانه، بحران هویت فرهنگی در جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که میان سنت و مدرنیته، و میان ارزش‌های انسانی و مادی‌گرایی سرگردان است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

10

        رمان «بی‌بی‌پیک» اثر لودمیلا اولیستسکایا، پرتره‌ی تکان‌دهنده‌ای از مور، زنی مغرور و خودمحور ترسیم می‌کند که سال‌های زندگی‌اش را در کام‌جویی‌های گذرا و روابط بی‌ثمر سپری کرده است. او که آنا فیودورونا (بی‌بی‌پیک) حاصل یکی از همین رابطه‌های زودگذرش است، هرگز نقش مادری را به درستی ایفا نکرده و دخترش را بیشتر یادآوری از اشتباهات جوانی می‌داند تا موجودی مستحق محبت. تناقض آشکار شخصیت مور در صحنه‌ای کلیدی خود را نشان می‌دهد؛ همان‌جا که با وجود زندگی اپیکوری و لذت‌طلبانه‌ی خود، سفر دخترش به یونان را - که نماد همان لذت‌جویی‌هایی است که او همواره دنبال کرده - ممنوع می‌کند. این رفتار دوگانه، نه تنها خودخواهی عمیق و حسادت بیمارگونه‌ی مور را عریان می‌کند، بلکه ریاکاری طبقه‌ی روشنفکر شوروی را نیز به تصویر می‌کشد؛ کسانی که با شعار آزادی، اسیر بندهای تنگ کنترلگری و دیگرآزاری هستند. مور در این رمان، تجسم زوال اخلاقی نسلی است که در کشاکش میان سنت و مدرنیته، نه تنها هویت خود، بلکه توانایی عشق ورزیدن را نیز از دست داده است. 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4