یادداشت‌های سوده عابدی (108)

ماجرا فقط این نبود: شش جستار درباره ی زندگی در کنار ادبیات و هنر
          این کتاب همانطور که روی جلد نوشته یک مجموعه جستار درباره زندگی در  کنار یا در دامان ادبیات و هنر است. 
(جستار به روایت‌هایی شخصی و صمیمی گفته می‌شود که به موضوعی کمابیش تخصصی و علمی می‌پردازد و در عین حال، سختی یک متن علمی را ندارد.)
زیدی اسمیت نویسنده ای که در اوایل جوانی به فردی مشهور با کتابی پرفروش تبدیل شده، اعتقاد دارد که بی ثباتی در عقیده و تغییر باور، می‌تواند اتفاق بیفتد و   لزومی بر پوشاندن آن نیست.
او در این جستارها، بلوغ فکری و رشدی را که در مسیر نوشتن به آن دست یافته به خواننده نشان می‌دهد. 
اسمیت  می‌گوید که زندگی وجوه متفاوتی دارد و ما همیشه، همه‌ی آن‌ها را در نظر نمی‌گیریم.
جستارهای این کتاب، از نوشتن درباره رمان‌هایش، زندگی خانوادگی‌اش تا بررسی تفکر و نگاه فلسفی دو نویسنده معروف درباره نوع متن و نوع خواننده را در بر می‌گیرد.
به نظر من این کتاب برای مخاطب علاقه‌مند به نوشتن یا به مطالعه جستار،  یا در حالت کلی‌تر مخاطبان نشر اطراف، کتاب جذابی‌ست. 


        

35

خون خورده
          اولش جذاب بود، از جایی به بعد دیگه حوصله‌ی تموم کردنش رو نداشتم. از ریتم، جذابیت و هرچیز دیگری افتاد. حتی همین الان که نوشتم خوانده‌ام، هنوز تو صفحه‌های آخر گیر کردم و نمیخونمش.
داستان زندگی پنج برادر از یک پدر و درواقع داستان مرگ روایت میشه.
این ها همه قراره با یک لولا که داستان محسن مفتاح دانشجوی قرآن خوان سر قبرها هست، و حضور دو روح سرگردان در تاریخ، به هم چفت بشن. و نمیشن. تقریبا از داستان برادر سوم به بعد کتاب افت کرد.
کتابی پر از خون و سیاهی و تباهی و قصه‌ها و امیدهای نافرجام، که راست و دروغ تاریخ را به هم آمیخته تا حرفها و کنایه‌های خودش رو به سیاست و دین و همه چیز بزنه.
و حیف ، حیف از کلمات زیبای قرآن که در قسمتهایی از کتاب آورده شده.
نویسنده البته در مصاحبه‌ای اشاره به علاقه‌ش به فضای گوتیک و همچنین خون و خون ریزی به سبک تارانتینو داره. که این حجم از خون و خشونت توی کتابش رو توجیه میکنه.
فارغ از محتوا، فرم این داستان که ابتدا جذاب شروع میشه، کم کم قوت خودش رو از دست میده. اشتباهات ویراستاری، جابجایی بیش از حد و غیرضروری ارکان جمله و اضافه بودن بعضی جزییات، چیزهایی نیست که بشه ازش چشم پوشی کرد.
        

27

قلعه محافظان: حقیقت پنهان
        داستان جذابی بود. واقعا دوست داشتم. مدتها بود از این ژانر کتابی نخونده بودم. ترکیب تخیل و فانتزی با اصول دین الهی و قصه‌های پیامبران، خیلی خوب بود.
اولش کمی گیج کننده بود ولی بعد باهاش همراه شدم. اصلا فکر‌ نمی‌کردم ازش خوشم بیاد ولی دوست دارم بدونم جلد بعدیش چه اتفاقی خواهد افتاد.

نقد به قلم نویسنده هست. امیدوارم بعضی ایرادات این کتاب در جلد بعدی برطرف بشه. مثل نجات ناگهانی هامان  توسط حضرت.
خروج از قوانین زاویه دید کتاب ، تعدد شخصیت‌ها و پرداخت ناکافی بعضی شخصیتها مثل هامان.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

23

بازمانده روز
          از مقدمه شروع میکنم. این کتاب یک مقدمه آموزنده و پر از نکته از مترجم مرحوم نجف دریابندری دارد. برای مترجم‌ها و نویسنده‌ها خواندنش لازم است و  نکات خیلی خوبی درباره زبان و لحن نوشته.
داستان از زبان آقای استیونز روایت میشه. پیش خدمتی که در یک عمارت، مدیریت امور را برعهده داشته و از پس مهمانی‌های چند ده نفری بر می‌آمده.
استیونز در روزهای سفر خود برای دیدن یکی از سرخدمتکارهای قدیمی عمارت، خاطرات مهم زندگی خود را مرور می‌کند.
بیشتر این خاطرات، قسمتهایی هستند که به خانم سر خدمت‌کار مرتبط می‌شوند.
استیونز به اصطلاح از تشخصی برخوردار هست که مدام در تلاش برای حفظ چهره‌ای موجه و موقر از خودش هست. حتی زبانی که به آن صحبت می‌کند و چیزهایی که سعی می‌کند یاد بگیرد، همه برای حفظ سمت او و رسیدن به هدفش به عنوان یک پیش‌خدمت خوب است.
گرچه خواننده از دیالوگهای اطرافیان با استیونز متوجه تغییر حالت و احساسات پنهان شده‌ی او می‌شود.
روایت استیونز از دوران جنگ جهانی و لابی های پشت پرده‌ی قدرتمندان، به مسائلی اشاره می‌کند که برای اهل تاریخ، جذاب است.
کتاب در قسمتهایی ممکن است خسته کننده شود ولی وقتی کم‌کم به عنوان خواننده به عمق احساسات استیونز دست پیدا می‌کنیم، این مورد دیگر به چشم نمی‌آید.

(کتاب را همین الان تمام کردم و احساس میکنم زبان استیونز روی نوشتن من هم تاثیر گذاشته 😅)

در نهایت کتابی بود که دوستش داشتم. البته که اصلا نمی‌توانم شخصیت استیونز را هضم کنم و با او همذات پنداری کنم.

        

50