یادداشتهای ریحانه نوری (31) ریحانه نوری دیروز فتح خون سید مرتضی آوینی 4.7 91 فتح خون روایتی از دل تاریخ اما گره خورده به آینده است. نویسنده در حین روایتگری، آینه دست گرفته و تا خودمان را در بند هر زمان و مکان که هستیم بار دیگر ببینیم. فتح خون فقط روایت عاشورا سال 61 نیست روایت گر انسان در عاشورای خویش است. قلم نویسنده در این کتاب خوش خوان است و به جان کتاب نشسته است. لقمه ای کوچک مناسب ایام محرم برای آنهایی که دلشان بند کاغذها هم هست. 0 4 ریحانه نوری 4 روز پیش لذتی که حرفش بود: شش تک نگاری درباره ی دیدن و زیستن پیمان هوشمندزاده 3.4 33 شش تک نگاری درباره دیدن وزیستن کتاب واقعیت های زندگی بود از تمام چیزی هایی که ما شاید تجربه کردیم تک نگاری هایی از زندگی خود نویسنده و از حرفه اش یعنی عکاسی. نویسنده کار و زندگی اش را به هم گره زده و حقیقت های زندگی را از لابه لای عکاسی بیرون کشیده. او از فراموشی گفته، از خیال، سکوت و لذت و ما آدم ها دوست داریم چیزهایی که حسشون کردیم و تجربشون کردیم رو یکی برامون بنویسه و از خوندنش و رسیدن به لحظه عاااا... منم همینطور لذت ببریم. نویسنده خیلی بی پروا خودش رو رها کرده. خیلی رها و همینه که تو دوست داری کتاب رو ادامه بدی و داستانش رو بشنوی. 0 2 ریحانه نوری 4 روز پیش آنجا که باد کوبد: سفرنامه و عکس های باکو به همراه سفرنامه الکساندر دوما در محرم قفقاز معصومه صفایی راد 3.7 32 سفرنامه و عکس های به کوبا به همراه سفرنامه الکساندر دوما کتاب، سفرنامه نویسنده در دهه محرم به کوباست. نویسنده در این ایام به غیر از دیدن مکان های مختلف به دنبال فرهنگ محرم و جستارهایی در این باره است. کار جالب نویسنده استفاده از سفرنامه های قاجری در متن کتاب است که به خوبی به مقایسه این دو دوره پرداخته است. زاویه دید سفر با توجه به ایامی که این سفر انجام شده ایده تازه ای هست که تو سفرنامه های بعد این نویسنده هم تکرار شده. 0 2 ریحانه نوری 6 روز پیش ادبیات تطبیقی کودکان ایمر اسالیوان 0.0 1 کتاب برای کسانی که کار پژوهشی برای کودک و نوجوان انجام میدهند خیلی مفید است. به خصوص پژوهش درباره کتاب های ترجمه شده. تنها نکته ترجمه اینگونه کتاب های پژوهشی است که چندان چنگی به دل نمیزند و آن را سخت خوان تر میکند. البته این کتاب نسب به کتاب های دیگر این حوزه ترجمه خیلی روانی داشت. 0 1 ریحانه نوری 6 روز پیش نا مریم برادران حقیر 4.2 82 نا از ما میگوید. از کدخدای ملت؛ کسی که به دنبال ما شدن ما بود. کتاب که تمام شد در بهتی بزرگ رفتم از اینکه چقدر دورافتاده و غریب. جایی میگوید سرنوشت من مثل غریبی مسلم در کوفه است و چقدر عراق شهر نا امنی است برای دل بستن. چهل و اندی سال خیلی کم است برای این همه عالم بودن، این همه مبتکر بودن در عرصه دین، این همه کتاب نوشتن و زندگی با این برکت که حتی کسی که میخواهد او را دستگیر کند میگوید حیف کسی مثل شما که زیر خاک رود. سید در آخرین دیدار با دخترش میگوید این بذر اگر بیست سال بعد به بار بنشیند برای من کافیست و اگر خون من مردم را بیدار کند من به آن راضیم. وقتی کتاب را مطالعه میکردم خیلی در فکرم پرسه میزد. انگار تاثیر خود سید بود که میگفت اصل مطالعه فکر کردن است اگر فکر نکنید و فقط بخوانید ذهنتان محدود میشود و نمیتوانید نوآور باشید. اما قلم، نویسنده فقط روایت میکند آن هم در هم ریخته آن هم نه چندان روشن. اما خوب است. چرا؟ چون در 200 صفحه زندگی چهل ساله انسان صد ساله ای را میگوید که تو هیچ اطلاعی از آن در دست نداری و سر آخر با زندگی آن آشنا میشوی. طراحی گرافیک، رنگ و فونت قلم، اسم کتاب، عکس های هر فصل از نوآوری ها و جذابیت کتاب است. بیست و ششم آذر ماه هزارو چهارصد ویک 0 2 ریحانه نوری 6 روز پیش من صندلی نیستم راس بوراک 4.0 23 شاید بیش از 20 بار برای بچه های فامیل خوانده باشمش. و البته بیش از 19 بارش فقط برای یک بچه بوده:) تصویر های جذاب، ایده نو، طنز متن، نوشته های کوتاه و قابل فهم نتیجه گیری پایانی و رفت و برگشتی آخر کتاب همه باعث جذابیت این کتاب شده اند. کتاب میگوید حرفت را بزن بچه و با صدای بلند از خودت بگو... 0 1 ریحانه نوری 6 روز پیش کور سرخی عالیه عطایی 4.0 60 اسمش کور سرخی است روایت هایی از جان و جنگ همان صفحه اول را که باز کردم بلند گفتم چه قشنگ. دوستم گفت چی چه قشنگ؟ گفتم: «نوشته مرا با سنگ پیمانی است با هم طاقتی» او هم تایید کرد. نویسنده خیلی خوب همراهت میکند و با خودش میبردت در دنیای خودش یعنی دنیای جان و جنگ. من آن لحظه که دندان های پدرش دست او را میفشرد واقعا دردم گرفت و بلند آه کشیدم. ماجرای عقرب های خارجی که نمیفهمیم و خودمان را جایش نیش میزنیم. داغ پسرعمو و رویای از آستین بیرون زده خیلی به جان مینشست. داستان خاله انار و زبانی که برای حق گویی، برای تربیت و خیلی چیزهای دیگر بریده شد. نویسنده خیلی خوب بلد است تو را همراه کند هر چند اگر درد او درد تو نباشد باز هم میفهمی اش. کورسرخی به کسانی برمیگردد که خون های ریخته شده و ظلم های کرده را نمیبینند و چشم هاشان از این همه خون کور شده. پ. ن: این یادداشت را سه سال پیش نوشتم و کتاب را از دوستم امانت گرفته بودم. اما آنقدر دوستش داشتم که باز برای خودم خریدم و بار دیگر اگر خواندم شاید یادداشت جدیدتری برایش نوشتم. 0 25 ریحانه نوری 6 روز پیش وقتی دلی محمدحسن شهسواری 4.2 41 نوجوان که بودم که این کتاب رو خوندم و خیلی دوستش داشتم. چیزی که یادمه و برای من خیلی جالب بود بعد انسانی و اخلاقی شخصیت های داستان بود که من رو تا مدت ها تحت تاثیر قرار داده بود. 0 2 ریحانه نوری 1404/4/8 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 142 (جای خای سلوچ؛ سوگی رنج آور برای جای خالی کسی که نیست) سوگ در معنای فقدان به هر نوع از دست دادنی تعبیر میشود حتی اگر این از دست دادن از جنس مرگ نباشد. جای خالی سلوچ داستانی است که از دست دادنی از جنس سوگ عزیز را روایت میکند با این تفاوت که سلوچ نمرده است. آنچه که داستان را شکل میدهد در پی همین از دست دادن و ترک کردن است. رفتن سلوچ گره اصلی داستان است که سبب اتفاقات تلخ و رنج های آینده میشود. با رفتن سلوچ آن حس تعلقی که در مرگان نسبت به سلوچ وجود داشت سر باز میکند. مرگان که تا آن زمان شاید رابطه فراموش شده ای با همسرش داشت با رفتن او جای خالی او را حس میکند و این فقدان سبب رنجش های روحی ای میشود که با سختی های زندگی در جامعه مردسالار، فقر، بی عدالتی و... همراه شده و آن را تشدید میکند. مرگان همواره سعی میکند درد و رنج ناشی از فقدان را بروز ندهد و اما در باطن از این درد گذر نکرده و گاه این درد به صورت خشمی است که بر سر فرزندان خود به خصوص عباس یا مردهای دیگر خالی میکند. سه فرزند او یعنی عباس، ابروا و هاجر واکنش های متفاوتی در برابر این سوگ از خود نشان میدهند. داستان با فصل های سال پیش میرود و گذر از این فصل ها با توجه به ویژگی هایی که دارند معنادار است. خانواده سلوچ با گذر از یک دوره سعی در تغییر زندگی خود و انطباق زندگی با شرایط جدید بدون حضور سلوچ را دارند. ازدواج هاجر، تغییر شغل ابروا و عباس و کارهایی که نشان از امید و سرزندگی دارد؛ نشانه هایی است که نشان میدهد این خانواده میخواهد خود را با شرایط جدید وفق بدهد. امیدواری به آینده نشانه ای است برای تغییر شرایط موجود از طرف مرگان و بچه های سلوچ حتی اگر گذشته بسیار سخت و رنج آور بوده است جای خالی سلوچ ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی، اجتماعی دارد که دولت آبادی هنرمندانه همه این تعابیر را فقط با رفتن سلوچ برای ما روایت کرده است. روایتی که فقدان و احساس تعلق به فرد از دست رفته در آن شخصیت های داستان را از نظر روان شناختی تحت تاثیر قرار داده است. 0 4 ریحانه نوری 1404/4/7 سووشون سیمین دانشور 4.1 243 درباره سوگ در سووشون سوگ در سووشون سوگی عاشقانه و در عین حال جمعی است. غمی که درست عین سوگ سیاوش هر خواننده ای را سوگوار میکند. فصل اول کتاب با عروسی حاکم شهر شروع میشود. «شادی جمعی» که در تضاد معنا داری با مراسم «سوگ جمعی» در انتهای کتاب است. شادی ای که از دل یک غم بیرون میآید غم برای عدالت و غم برای وطن. از همان مجلس عروسی پیداست که یوسف و مردم در دلشان سوگواراند. سوگوار غمی که نمیتوانند آن را جار بزنند و زورش را ندارند که با آن مبارزه کنند. یوسف اما قهرمان قصه است کسی که بی عدالتی را برنمیتابد و میخواهد رخت عزا را از تن رعیتش در بیاورد حتی به قیمت سوگوار شدن خانواده اش. «زری گریه کنان گفت: هر کاری میخواند بکنند اما جنگ را به لانه من نیاورند.» سیمین دانشور در همین ابتدای کار دستش برای ما رو میکند. جنگ... جنگی که قرار است به خانه زری و یوسف بیاید و "سووشون" را برای ما معنا کند. در یک پنجم انتهای کتاب ما با سوگ به همان تعبیری که با آن آشنا هستیم روبه رو میشویم. خواننده که منتظر بوده است سووشون را تعبیر کند در اینجا با آن رو به رو میشود. توصیف های نویسنده، توصیف شیون و گریه زاری زری نیست. زری آرام است و به جز دو جا که اشک از گونه هایش سرازیر میشود خبری از ناله و زاری نیست. او غم هایش را در کابوس میبیند و برای رهایی از این غم به خیال و گذشته پناه میبرد. توصیف معنا دار و پر نشانه این خواب های پریشان نمودی از قلم هنرمندانه سیمین دانشور دارد. در قسمتی از این خیال ها به زنی میرسد که برایش مراسم سوگ سیاوش را به تصویر میکشد. سیاوش حالا همان یوسف است که زری در غمش به سووشون نشسته درست مثل خود نویسنده که در تقدیم کتاب نوشته است: « تقدیم به جلال زندگی ام که در غمش به سووشون نشسته ام. » هر سوگ در تشییع جنازه به اوج نمود عینی خود میرسد. سووشون در فصل آخر، این سوگ های فردی را به سوگی جمعی و اجتماعی تبدیل میکند. آنچه که این سوگ را نشان دار میکند جلوگیری از سوگ توسط همان کسانی است که سبب مرگ یوسف شدند و مردمی که برای تشییع او حاضر شدند حالا اجازه این را ندارند تا برای او عزاداری کنند و توسط ماموران پراکنده میشوند. «از میان آنها نامه مک ماهون به دلش نشست و آن را برای خسرو و عمه ترجمه کرد: گریه نکن خواهرم. در خانه ات درختی خواهد رویید و درخت هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت .و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت ها از باد خواهند پرسید در راه که آمدی سحر را دیدی!» 0 22 ریحانه نوری 1404/4/6 مرگ ایوان ایلیچ لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.2 366 ایوان ایلیچ طی یک حادثهای به بیماری دچار شده و این بیماری باعث از کار افتادن و دور شدن او از مسائل روزمره زندگی میشود. داستان، مواجهه ایوان ایلیچ با مرگ است. انسانی که تا قبل از آن در زندگی روزمره خود، مرگ را فراموش کرده و حالا خود را در یک قدمی مرگ میبیند. آنچه که این کتاب را برای ما پر اهمیت میکند ارتباط ایوان ایلیچ با یک سوگ درونیست. ایوان در طی داستان گویا سوگوار مرگ خود شده پیش از اینکه این مرگ فرا برسد. داستانی که تولستوی برای ما روایت میکند خط سیر یکسانی دارد و اتفاق غیر منتظره ای پیش رو مخاطب قرار نمیدهد. آنچه که مخاطب را جذب میکند تعبیر های نویسنده از مرگ به عنوان حقیقتی انکار نشدنی است که آن را مقابل زندگی قرار داده و در آخر همانطور که ایوان ایلیچ را از مرحله انکار به پذیرش میرساند مخاطب را به این پذیرش میرساند که: «یعنی چه؟ آیا به راستی باید مرد؟» و ندای درونش جواب میداد : «بله حقیقت است باید مرد.» درست شبیه سوگواری که بعد از پذیرش واقعیت میتواند آرامش از دست رفته خویش را پس بگیرد و با شرایط جدید منطبق شود، ایوان ایلیچ نیز با این پذیرش که مرگ اتفاق می افتد و حتمی است مرگ را با آرامش میپذیرد و خود را برای انطباق با شرایط جدید آماده میکند. در واقع ایوان وقتی از درد و رنج آزاد میشود که میپذیرد. 0 14 ریحانه نوری 1404/4/6 بیهوشی گردن کرمن 4.2 45 کتاب خوبی بود و از نیمه دوم بهتر شد. تغییر و در جست و جوی هویت بودن چیزیه که نوجوان ها خیلی باهاش سروکار دارند حتی اگر مثل چیس آمبروز از بالای پشت بوم سقوط نکرده باشند. داستان واقع گراست و چیزی که اون رو جذاب میکنه همین جهت گیری ارزشی بین خوب و بده و البته اینکه هر فصل از دید یک شخصیت داستان روایت میشه باعث شده قضاوت برای خواننده راحت تر باشه و از زاویه دید های مختلف داستان رو پیش ببره. 0 6 ریحانه نوری 1404/4/5 یکیشون خیلی خوبه منصوره رضایی 3.0 2 خیلی اهل آثار طنز چه کتاب و چه فیلم نیستم اما به واسطه آشنایی با نوشته های نویسنده و البته موضوع جدیدی که داشت دوست داشتم این کتاب را بخوانم. مقدمه کتاب خیلی خوب بود و سر فصل های کتاب متنوع و خلاقانه بودند. خیلی جاها با این کتاب خندیدم اما بیشتر از لبخند تلخند به لب داشتم. کاری که طنز اجتماعی قرار است بکند همین است و فکر میکنم این بخش به درستی انجام شده بود. طنزهایی که از فضای مجازی بودند برای من طنز موقت داشتند یعنی شاید چند سال بعد این طنز برای من کاربرد نداشته باشد. آمیختگی واقعیت و خیال در روایت کار سختی است و به نظرم با اغراقی که برای طنز لازم است نویسنده به خوبی از پس آن برآمده. امیدوارم این دست کتاب های طنز اجتماعی و فرهنگی با موضوعاتی که نوشتن شان شاید کمی سخت باشد بیشتر شوند. 2 12 ریحانه نوری 1404/4/5 شازده احتجاب هوشنگ گلشیری 3.6 53 استاد نقد ادبی برای تکلیف ترم گفت این کتاب را بخوانیم. فکر میکنم هیچ کدام از کتاب خوشمان نیامد. اما کتاب خوبی برای نقد نبود؟ البته که بود. یک کتاب فنی که از همه جانب و از نظر انواع نقد میشود درباره اش نوشت. سبک نوشته کتاب جریان سیال ذهن است و این سبک برای منی که ذهن خودم یک جورهایی جریان سیال است چندان خوشایند نبود و البته خیلی سخت :) شاید اگر یک پیش زمینه از آن داشته باشید بهتر آن را متوجه شوید. اما آیا کتاب بدی است؟ خیر. شازده ابتهاج یک کتاب فنی آن هم در زمان خودش است. چند سال بعد که قرار شد برای استاد دیگرمان مقاله ای درباره نقد خواننده محور بنویسم یاد این کتاب افتادم و دوباره خواندمش. این بار خیلی بیشتر از قبل دوستش داشتم و الحق که کتاب خوبی برای پژوهش های ادبی به خصوص انواع نقد است آن هم نقد خواننده محور که این جریان سیال و تصویرهای نمادین کتاب را به شکل های مختلف میتوان در آن تعبیر کرد. 0 2 ریحانه نوری 1404/4/5 میک هارته این جا بود باربارا پارک 4.2 28 مفاهیمی مثل سوگ جز معدود مفهوم هایی هستند که برای کودک و نوجوان کار شدند. در حالی که کودک و نوجوان با این اتفاقات روبه رو میشه و کارش برای پذیرش از یه آدم بزرگ خیلی سخت تره. میک هارته اینجا بود گره خاص و اتفاق هیجان انگیزی نداره. تمام داستان ماجرای برخورد یک نوجوان با سوگ برادرشه و به زبون ساده از مرحله انکار تا پذیرش سوگ رو برای ما روایت میکنه. کتابی واقع گرا و عمیق که میتونه برای نوجوان هایی که با سوگ عزیزانشون رو به رو میشن کمی احساس همزاد پنداری و همدلی ایجاد کنه. 0 1 ریحانه نوری 1404/4/5 بی بال پریدن قیصر امین پور 4.3 29 این کتاب با زبون ساده و دلنشینش ابزار کار من سر کلاس های درسه. با اینکه این همه سال از نوشتنش میگذره اما نوجوان های این نسل هم با این همه تغییر از شنیدنش لذت میبرند . فقط ای کاش بیشتر بود. به قول یکی از دوستان قیصر کلاس های انشا بدون قیصر چیزی کم دارند... 0 3 ریحانه نوری 1404/4/4 خانه خوانی سیدعلی طباطبایی ابراهیمی 3.6 29 این کتاب را شاید دو سال پیش خواندم شاید هم بیشتر اما حالا میخواهم درباره اش یادداشت بنویسم. کتاب در حقیقت پایان نامه نویسنده است. پایان نامه دانشجوی معماری درباره خانه های دوره گذار تهران. از آن دست خانه ها که حس خاطرات ناب کودکی دارند. در این ناداستان، ما با خانه به عنوان یک عضو بی جان روبه رو نیستیم. خانه در این روایت روح دارد و میشود آن را با مفاهیمی انسانی معنا کرد. در این لحظه که دارم این یادداشت را مینویسم یعنی 4.4.4 دو هفته است که مدام یاد این کتاب می افتم. دو هفته ای که خانه برایم معنای جدیدی پیدا کرده. خانه انگار عضوی دیگر از خانواده ماست. این دو هفته شاید بیشتر از همیشه خانگی بوده ام. خانگی به معنای مهری که به خانه داری و دوست داری آن را با تمام جزئیات و آدم های آن حفظ کنی. خانه مان انگار عضوی از خانواده بود که دلم نمیخواست تنهایش بگذارم و البته که او هم تکیه گاهم بود. مفهوم خانه به دور از هرگونه تزئینات دیگر، مفهوم غریبی است که فقط برای ساکنین آن خانه قابل درک است. نمیدانم چرا یاد تیتراژ انیمیشن (خانه ما) افتادم؛ آنجا که کل خانواده خمیری شکل داد میزدند: خانه ما کوچک است اما یک جای کوچک... و من چقدر این خانگی بودن این انیمیشن با این قدمت (البته که خیلی هم پیر نشدم) را دوست داشتم. داشتم فکر میکردم هر جنگی حتی اگر عضوی از خانواده را نگیرد، اگر این عضو علی البدل یعنی خانه را ویران کند (فارغ از هر گونه خسارت مالی) سوگی به اندازه خراب شدن خاطرات یک عمر را دارد. مجله ناداستان، در جلد "خانه" روایتی درباره آدم هایی است که خانه شان را در جنگ رها کردند و رفتند تا چند هفته بعد بیایند و آن چند هفته شد هشت سال... آن روایت ها هم فوق العاده بودند و البته تکان دهنده. در جنگ اما علاوه بر خانه با آن مفهوم عام، با خانه بزرگ تری مواجه هستیم که برای حفظش یک ملت در تلاش اند و انگار مثل همان کاراکترهای خمیری شکل در آخر کار فریاد میزنند: خانه مان را با هم میسازیم...( وطن را میگویم ...) همین دیگر همین خانه تان همیشه سبز 🌱 پ. ن: وقتی بهخوان محدودیت پست داره مجبورم از این قابلیت استفاده کنم:) 8 41 ریحانه نوری 1404/2/12 تهران جان مهدی قزلی 3.3 9 روایت قالب مورد علاقه منه و این کتاب هم به عنوان هدیه کتاب خوبی بود. با بعضی روایت های کتاب خیلی ارتباط گرفتم و همزاد پنداری کردم. بعضی از روایت ها و مقدمه از نویسنده های نام آشنا بودند و قلم و روایتشون هم برام جذاب تر بود. کتاب های روایتی که از یک موضوع عینی مینویسند و اون رو مثل یک مفهوم انتزاعی روایت میکنند خیلی دوست دارم. این کتاب مثل کتاب خانه خوانی برام این حس رو داشتند و امیدوارم روایت های این چنینی بیشتر بشند. این کتاب رو به خاطر دوسال تجربه زندگی دانشجویی تو تهران شاید بیشتر دوست داشتم و روایت هاش رو بهتر درک میکردم و حتی خودم هم دست به قلم شدم و خاطرات تهران برام مرور شد. 0 3 ریحانه نوری 1404/1/11 ایرانی تر نهال تجدد 3.9 26 کتاب را بعد از دیدن برنامه اکنون از طاقچه خریدم و خواندم. از قبل عارف جان سوخته را از نویسنده داشتم و بخشی از آن را خوانده بودم و کمی هم با نویسنده آشنا بودم. اما کتاب... نام کتاب و معنای پشت آن جذابیتی دارد که نمیشود آن را نادیده گرفت. کتاب با معرفی مادر و زندگی خود نویسنده شروع میشود و در ادامه بیشتر با ژان کلود همسر نهال تجدد و خود نویسنده همراه میشویم تا ایرانی تر شویم. "ایرانی تر" را در نوشته هایی که با تفکرات و جهان بینی خانم نویسنده و با اشعار شاعران ایرانی همراه بودند، بیشتر دوست داشتم. بعضی بخش ها اشخاص ، مکان ها و اصطلاحات برایم گنگ بودند و سبک نوشتاری نویسنده انگار در بعضی پاره های متن بریده شده بودند که کمی باعث دور شدن ارتباط من با متن میشدند. برای من که برنانه اکنون را دیده بودم بعضی از قسمت های کتاب آشنا بود. بعد از دیدن برنامه اکنون حسی که داشتم این بود این بود که انگار دو نفر مهمان این برنامه بودند. هم خود خانم تجدد و هم همسرشان. اما آنقدر این دو آدم با هم عجین بودند که ما از دو نفر میشنیدیم اما یک مهمان آنجا نشسته بود و به قول خود نهال تجدد: «من حس میکنم اون اینجا هم هست» و در کتاب هم همین حس نویسنده با ما همراه شده و ما را به خود جذب میکند. و در آخر اینکه کتاب خیلی خوب و دلنشین تمام شد و به جان نشست. به دلنشینی همین بیت خیام: احوال جهان و اصل این عمر که هست خوابی و خیالی و فریبی و دمی است 0 23 ریحانه نوری 1403/12/15 دو دستی (نوشته ها و عکس های سفر به ژاپن) منصور ضابطیان 4.1 38 دو دستی سبکی مثل بقیه کتاب های آقای منصور ضابطیان داره. اما به دلنشینی سباستین و موآ نیست. قراره چند روزی با نویسنده همراه باشیم و از ژاپن بشنویم. هر جا نویسنده از اطلاعات صرف فراتر میره و وارد روابط انسانی و تجربیات درونی میشه رو بیشتر میپسندم. پیوند انسان امروز با سنت های گذشته چیزی بود که تو این سفرنامه من رو به خودش جذب کرد. 0 6