بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت‌های نیما اکبرخانی (304)

            به عنوان یک "پاترهد" نسبتا سن و سال دار، به یکی از آرزوهام رسیدم و بالاخره شاهد این اتفاق فرخنده بودم که کتاب صوتی هری پاتر به شکل حرفه ای تولید شد.
خوب واقعیت اینه که به دلایلی که من نفهمیدم هیچ وقت، انتشارات کتاب سرای تندیس تعلل زیادی در این موضوع نشان داد و سال های سال ، تولید کتاب صوتی ای که فروش خوبش تضمین شده بوده و هست را عقب انداخت.
واقعا ظاهر قضیه بود این بود که انگار انتشارات مذکور از پول بدش می آد!!!
بگذریم، کتاب با همکاری آوانامه و انتشارات کتاب سرای تندیس و با صدا و خوانش درخشان آرمان سلطان زاده تولید شده.
اگر پاتر هد باشید واقعا و به شدت شنیدنش براتون لذت بخش خواهد بود . بعد از گوش دادن به کتاب اول اشتهای بسیار زیادی هم در من برانگیخته شده، تا بتوانم باقی کتاب ها رو هم بشنوم. 
کتاب واقعا در اجرا و قرائت ، تدوین و اضافه کردن موسیقی و جلوه های صوتی واقعا اثر درخشانی شده است و کیفیت کار به طرز حیرت انگیزی از همه سو بالاست.
واقعیت این است هرچند دیر کتاب صوتی عرضه شده است اما کیفیت واقعا درخشانی دارد.
پی نوشت : من از طریق نرم افزار طاقچه کتاب را تهیه کرده و گوش دادم، نمی دانم دیگر کجا ممکن است یافت شود ، نوشتم تا اگر خبر ندارید، خبر دار شوید.
با آرزوی تولید شدن هرچه زودتر شش کتاب بعدی توسط همین گروه که خودشان را خیلی خوب اثبات کردند. 
بشنوید و لذت ببرید.
          
            تخیل جذاب آقای نویسنده به اطلاعات بسیار زیاد و بسیار دقیق د ررشته های مختلف اضافه شده و نتیجه‌ش شده این اثر فوق‌العاده علمی تخیلی.
با خواندن کتاب پارک ژوراسیک علاوه بر لذت بردن از یک داستان باحال و پر هیجان کلی به دانش شما در زمینه‌های ریاضیات، آمار، دیرینه شناسیِ گیاهی و جانوری، زیست شناسی، بوم شناسی، جغرافیا، ژنتیک و شبیه سازی موجودات زنده و حتی اقتصاد اضافه می‌شه.( خیلی محتمله چیزی رو جا انداخته باشم).
من کل مجموعه‌ی سینمایی ژوراسیک رو چندین و چند بار دیده بودم و با این حال از تمام صفحات کتاب لذت بردم. شما هم اجازه ندید دانستن ساختار داستان به سبب دیدن نسخه‌ی سینمایی مانعی بشه برای خواندن کتاب. اگر هم فکر می‌کنید زنده کردن دوباره دایناسور‌ها از طریق شبیه سازی ژنتیکی و اتفاقاتی که به سبب بازگشت این هیولاهای منقرض شده ممکنه بیفته، با یه عالمه جزئیات علمی و دقیق جذاب نیست، جمع کنید برید توی سلیقه‌تون تجدید نظر کنید یا اینجا کامنت بزارید منو جاج کنید. 
:)))))
          
            من این گونه را دوست دارم و خواننده پر و پا قرصش هستم. اما از خدا که پنهان نیست از شما هم نباشد، دارم از «ریچر» خسته می‌شوم. یک روند یک نواخت حاکم است که مرتب این شعار دوران کودکی را در ذهنم تکرار می‌کند : 
« بازم مثل همیشه، ریچر برنده می‌شه» و این بد است. 
البته که قهرمان و قهرمان محوری را درک می‌کنم اما این مطلقا برنده بودن ریچر روی مخ است. «هری پاتر» گاهی شکست‌های مقطعی می‌خورد، جغدش را یا دوستی را از دست می‌داد یا معلمی پدرش را در می‌آورد. 
«جیمز باند» گاهی رو دستی می‌خورد یا اشتباهی می‌کرد و گندی بالا می‌آورد که منجر به مرگ بی‌گناهانی می‌شد و رئیسش توبیخش می‌کرد. 
همین جریان برای همه صادق است از «فرودو بگینز» و «لوک اسکای واکر» تا «شرلوک هلمز» و «کال دکستر». این «جک ریچر» اما خال هم بر نمی‌دارد. من وقتی جلد حاضر را می‌خوانم و می‌دانم تا الآن بیش لز هفت جلد دیگر هم برایش نوشته شده است می‌دانم که قهرمان داستان کشته نخواهد شد و یقینا برنده جنگ خواهد بود اما بد نیست یکی از دور و بری‌هایش مثلا بمیرد یا خودش یک تیر بخورد یک هفته در بیمارستان بخوابد. 
تکراری شده. انگار گودزیلا ست. وارد می‌شود، پس از لوله کردن همه و خوابیدن با زنی جدید آدم بدها را روانه دیار باقی می‌کند و تمام. ضد قهرمان به معنی واقعی کلمه هیچ وقت هیج غلطی نمی‌تواند بکند. 
این تجربه این سیزده جلد است و مهم ترین دلیلی که حال ندارم بروم سراغ جلد چهاردهم. 
ولی کلا سرگرمی خوبی ست. زیاد اگر نخوانید اذیت نمی‌کند.
          
            کتاب درجه یک. برای هر کسی چه کتابخوان‌های حرفه‌ای و چه افرادی که دوست دارند کتابخوان شوند.
من یکی دو سال پیش بود که اسم و معرفی کتاب را از «مجتبی شکوری» در برنامه «کتاب‌باز» شنیدم و در ذهنم ماند. البته که طول کشید تا نوبتش رسید ولی پس از خواندنش جدا ناراحت شدم از اینکه انقدر دیر سراغش رفتم. 
داستان خانمی ست که پس از فوت خواهرش، دچار افسردگی پس از سوگ می شود. پس از تلاش و تقلای بسیار روش خودش را اختراع می‌کند تا جلوی سگ سیاه افسردگی قد علم کند. یک سال مطالعه، یک سال بی‌وقفه هر روز یک کتاب می خواند. از اول تا آخر. 
جالب‌تر اینکه، متاهل هم هست، مادر چهار بچه است و خیلی هم آدم فعالی ست. از اثرات این کتاب اولی همین است «وقت برای مطالعه فراوان است».
از روزهایش، خاطراتش و صفحاتی که با آن‌ها زندگی کرده است نوشته و اثری که پس از یک سال در زندگی و خودش احساس کرده است. 
من چیز خاصی لو ندادم اصلا فرم کتاب قصه محور و قابل لو دادن نیست. باید خواند و صد البته تامل کرد. 
عالی بود خلاصه، از دستش ندهید.
          
            یک زندگی‌نامه زیادی تخصصی
مایکل فلپس ورزشکاری ست که به احتمال خیلی زیاد نامش را شنیده‌اید. وقتی یک آدم به دور از هر گونه علاقه به ورزش حرفه‌ای مثل من هم او را می‌شناسد، شما هم واقعا بعید است که نشناسید.
برای من بیشتر جذابیت خواندن زندگی‌نامه او در این بود که بتوانم بفهمم چگونه یک نفر تبدیل به پر افتخارترین ورزشکار تاریخ می‌گردد.
انصافا عرض کنم برایم به شدت جالب و در مواردی قویا تحسین برانگیز بود.
این حجم از تعهد، پشتکار و انضباط را هیچ‌کجا تا به امروز نه خوانده و نه شنیده بودم. فلپس قطعا از استعدادی مادرزادی و متفاوت با سایر آدم‌ها بهره می‌برد اما تلاش و کوششی که شما در کتاب می‌بینید خیلی بیشتر از این حرف‌هاست.
از سوی دیگر یک حجم وطن‌پرستی عجیبی هم در کتاب جاری ست که برای من که در کشوری متولد شده و زیسته‌ام که ورزشکارانش کم لگد نمی‌زنند هم جالب بود.
به نظرم اگر اهل ورزش حرفه‌ای هم نیستید این زندگی‌نامه ارزش خواندن دارد، اگر باشید که خیلی بیشتر از من لذت خواهید برد.